گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر

آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر

طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو

نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر

آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل

و آن سر زلفست کرده عٰالمی زیر و زبر

چون کنم وصف سراپای تو را ای بینظیر

چون سراپای تو می‌سازد مرا بی‌پا و سر

بی‌تأمل می‌کشی چه بی‌زبان چه بی‌گناه

بی‌تکلف می‌بری، چه دل، چه دین، چه جان، چه سر

خوش نداری طور هر طرزی که آیم پیش تو

اینچنین بودست طرز عشق یا طور دگر

دل کند جان تا تماشایش کند، لیکن چه سود

میرود چون از تماشایش دل از جان بیشتر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه