ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو
بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو
بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است
وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو
ور خیال آید تو را کز دی و فردا برتری
برتری را کار و بار و ملک و بردابرد کو
در میان هفت دریا دامن تو خشک کو
در میان هفت دوزخ عنصر تو سرد کو
این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی
آه سرد و اشک گرم و چهرههای زرد کو
هر نفس بوی دل آید از صراط المستقیم
تا نگویی عشق ره رو را که راه آورد کو
گرد از آن دریا برآمد گرد جسم اولیاست
تا نگویی قوم موسی را در این یم گرد کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سنایی به بررسی عشق و درد عاشقان میپردازد. او میگوید که عاشق واقعی باید تحمل درد و رنج را داشته باشد و بار نیکوکاران سنگینتر از بار روزهای گذشته و آینده است. سنایی همچنین اشاره میکند که آگاهی به برتری زندگی و فضایل آن، کار و تلاش میطلبد. او درباره موفقیت و آرامش در میان سختیها و مصائب زندگی صحبت میکند و بیان میدارد که ما باید در جستجوی عشق و حقیقت باشیم. در نهایت، او به اهمیت عشق و روحانیت در زندگی انسان اشاره میکند و تأکید دارد که این مسیر به تلاش و دلسوزی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: برای عاشقان، احساس درد و رنج لازم است و کسی که میخواهد با خشتی از سختیها و مشکلات رو بهرو شود، باید مردی باشد که تحمل و شجاعت لازم را داشته باشد.
هوش مصنوعی: بار گران و سنگین مشکلات و سختیها از زمان گذشته و آینده بیشتر است و تنها کسی میتواند با این بار سنگین کنار بیاید که روح و شخصیتش از دیگران قویتر باشد.
هوش مصنوعی: اگر به ذهنت خطور کند که تو از زمان گذشته و آینده برتر هستی، بدان که برتری واقعی در کار و تلاش و دستاوردهای تو نهفته است.
هوش مصنوعی: در دل گستردگی بیکران دریاها، دامن تو خشک و بیآب است و در میان شعلههای سوزان آتش، وجود تو سرد و بیحرارت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: تو در حقیقت چیزی از نباشی را داری، اما اگر به دنبال آن هستی، باید با درد و اندوه و چهرهای پژمرده به سراغش بروی.
هوش مصنوعی: هر لحظه از مسیر درست زندگی، بویی از دل و عشق احساس میشود، تا جایی که نتوانی بگویی عشق چه کسی را به این راه کشانده است.
هوش مصنوعی: گردی که از آن دریا برخاست، نشاندهنده جسم اولیاء است. پس این را نگو که قوم موسی را در این دریا غرق کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای سنایی عاشقی را درد باید درد کو
بار حکم نیکوان را مرد باید مرد کو
پیش نوک ناوک دلدوز جانان روز حکم
طرقوا گویان جان را بانگ بردا برد کو
در همه معدن ز تف عشق چون یاقوت و زر
[...]
در زوایای خرابات از چنین مستان هنوز
چند گویی مرد هست و مرد هست آن مرد کو؟
بر درختی کین چنین مرغان همی دستان زنند
زان درخت امروز اصل و بیخ و شاخ و ورد کو؟
از برای انس جان اندر میان انس و جان
[...]
ای برادر عاشقی را درد باید درد کو
صابری و صادقی را مرد باید مرد کو
چند از این ذکر فسرده چند از این فکر زمن
نعرههای آتشین و چهرههای زرد کو
کیمیا و زر نمیجویم مس قابل کجاست
[...]
وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو؟
ناله مستانه دلهای غمپرورد کو؟
ماه مهرآیین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکیندم که بوی عشق میآورد کو؟
در بیابان جنون سرگشتهام چون گردباد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.