او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست
گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست
ما را نسیم کوی تو از خاک بر گرفت
خاشاک را به غیر صبا دستگیر نیست
گلبانگ نی اگرچه بود دلنشین ولی
آتش اثر چو ناله مرغ اسیر نیست
غافل مشو ز عمر که ساکن نمیشود
سیل عنانگسسته اقامتپذیر نیست
روی نکو به طینت ساقی نمیرسد
گل را صفای شبنم روشنضمیر نیست
با عمر ساختیم ز دلمردگی رهی
ماتمرسیده را ز تحمل گزیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای منحصر به فرد یک محبوب میپردازد. شاعر بیان میکند که هر چند در دنیای طبیعت زیباییهای زیادی وجود دارد، اما هیچکس نمیتواند به محبوب او برسد. ابهت و دلانگیزی او بینظیر است و حتی عناصر طبیعی مانند نسیم و نی نیز نمیتوانند احساسات او را منتقل کنند. شاعر همچنین به گذر زمان و عدم ثبات زندگی اشاره میکند و میگوید که عمر انسان مانند سیلی است که نمیتواند در یک جا توقف کند. در نهایت، او بر این نکته تاکید میکند که با وجود تمام دردها و ماتمها، راهی برای تحمل این وضعیت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او را نمیتوانم با هیچ رنگ و بویی توصیف کنم، اگرچه گلبن زیبا و خوشبوست، اما هیچیک به اندازهی او دلانگیز نیست.
هوش مصنوعی: نسیم کوی تو ما را از زمین بلند کرد و تنها نسیم صبا میتواند خاشاک را جمع کند.
هوش مصنوعی: صدای نی هرچقدر هم دلانگیز باشد، اما اثر آتش به اندازه نالهی پرندهی دربند در روح انسان تأثیرگذار نیست.
هوش مصنوعی: از زمان غافل نشوید، زیرا زمان مانند سیلی است که کنترلش از دست رفته و هرگز در یکجا نمیایستد.
هوش مصنوعی: زیبایی و صفای دل یک ساقی نمیتواند به پای زیبایی گل برسد، چون گل تنها وقتی زیباست که صفای شبنم بر روی آن باشد.
هوش مصنوعی: ما زندگیمان را با دلمردگی سپری کردهایم و برای کسی که به حالتی از غم و اندوه رسیده، تحمل این وضعیت اجتنابناپذیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
[...]
دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهیْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
[...]
طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست
جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست
خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی
آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست
حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی
[...]
شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم
تو می روی و خون کست پایگیر نیست
بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم
[...]
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.