زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست
لاله بزمآرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
میکند هر قطره اشکی ز داغی داستان
گرچه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست
آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد
چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست
تکیه بر تاب و توان کم کن که در میدانِ عشق
آن ز پا افتادهای وین ناتوانی بیش نیست
قوت بازو سلاح مرد باشد کآسمان
آفت خلق است و در دستش کمانی بیش نیست
هر خس و خاری درین صحرا بهاری داشت لیک
سربهسر دوران عمر ما خزانی بیش نیست
ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف
پر شکسته طایر بیآشیانی بیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
از نعیم روضه ی رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.