نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من؟ آرزو گم کردهای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حسی عمیق و دردناک درونی صحبت میکند. شاعر احساس تنهایی و بیخبری از عشق و دلخواه را تجربه میکند و به فقدان آرامش، امید و همدردی اشاره میکند. او در تنهایی و اندوه غرق شده و شاهد غروبی بیفروغ و شبهایی بینور است. هرچه در جستجوی آرامش و خوشحالی است، به نظر میرسد که نمیتواند به آن دست یابد. شاعر در نهایت به تأمل در زندگی و گذر عمر میپردازد و به عدم ثبات و تغییرات ناگهانی در حالتهای روانیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل نه به خاطر کسی دچار عشق و شیدایی است و نه جان به خاطر کسی بیتابی میکند. نه چشمانم از اشک پر شده و نه بر لبهایم صدای آهی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده احساس میکند که نه خبری از محبوبش دارد و نه نشانهای از نور و امید در زندگیاش وجود دارد. او دلتنگ و ناامید است و به دنبال یک نشانه از خوشی و آرامش میگردد، اما چیزی نمییابد.
هوش مصنوعی: محفل من نه از شمعی گرم میشود و نه از جمعی. من هیچ دوستی و نزدیکی با کسی ندارم، نه با کسی که محبت داشته باشد و نه با کسی که زیبایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر روزی سرنوشت به من اجازه دیدار با مرگ را بدهد، ممکن است خوشحال باشم، و اگر روزی بخت من نامساعد باشد، شاید در برخی مواقع خندان شوم.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم؟ آرزوهای خود را گم کردهام، تنها و سردرگم هستم. نه آرامشی دارم، نه امیدی، نه همدردی و نه همراهی.
هوش مصنوعی: گاهی همچون غباری در بیابان به بالا و پایین میرویم و گاهی مانند نگاهی درنگ کرده و حیران میمانیم.
هوش مصنوعی: تا کی باید در دل شبها بسوزم و مانند ستارهها بدرخشم؟ به شمعی نازش میکنم که عمرش کوتاه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
نباشد بس عجب شاها! اگر شادی کند شاهی
ز چون تو شه، که شاهان چون ستاره اند و تو ماهی
چنان کز تو به نزدیک منست ای خسرو آگاهی
ز تو تا خسروان چندان بود کز ماه تاماهی
ایا مر گاه شاهی را به جای یوسف چاهی
[...]
به من بگذشت ناگاهی جهان افروز دل خواهی
قدش نازنده چون سروی رخش تابنده چون ماهی
ز قیرش بر سمن دامی ز مشکش پرشکر مهری
زسحرش در مژه تیغی ز سیمش در زنخ چاهی
بدو گفتم نگارینا زمانی مگذر از پیشم
[...]
الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی
به دل سنگی به بر سیمی به قد سروی به رخ ماهی
شه خوبان آفاقی به خوبی در جهان طاقی
به لب درمان عشاقی به رخ خورشید خرگاهی
خوش و کش و طربناکی شگرف و چست و چالاکی
[...]
زهی ملک لطافت را وجودت نازنین شاهی
جهان عالم آرایت سپهر حسن را ماهی
ز مهر رویت ار عکسی فتد بر عالم خاکی
هزاران ماه کنعانی بر آرد سر ز هر چاهی
بگرد غنچه خندان در آمد سبزه خطت
[...]
نگاری کز رخ چون مه کند بر نیکوان شاهی
بهشتست او که اندر وی بیابی هرچه می خواهی
اگرچه عاشقانش را بهشت اندر نظر ناید
غلام هندوند اورا همه ترکان خرگاهی
ایا دنیا زتو گلشن بعشق تست جان درتن
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.