گنجور

 
رفیق اصفهانی

ماهی تو و جات طرف بامت

یا مهری و آسمان مقامت

گه مهرت و گاه ماه گویم

تازین دو خوش آید از کدامت

نه مه بیند نه مهر، بیند

چون مهر و مه آنکه صبح و شامت

آن مهری و آن مهی که در حسن

چون مهر و مهست صد غلامت

گردد چه هلال مه به تعظیم

بیند مه اگر ز طرف بامت

ابیات رفیق اگر نویسند

بر صفحه ی مهر و مه کلامت

گوید شنود گر نظامی

احسنت به نظم بانظامت