گنجور

 
رفیق اصفهانی

من دوستی به غیر برای تو می‌کنم

این کار را برای رضای تو می‌کنم

ترسم که حاصلی ندهد جز جفا برت

صبری که بر امید وفای تو می‌کنم

لابد چو مهر از تو نمی‌بینم و وفا

بی‌تابی‌ای که من ز قفای تو می‌کنم؟

سرخوش تو از سماع به بزم و من از برون

دل خوش به استماع صدای تو می‌کنم

دشنام می‌دهی و ندارم به خود گمان

جرمی به غیر اینکه دعای تو می‌کنم

دارد رفیق درد تو بهر تسلی‌اش

گاهی به او بگو که دوای تو می‌کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode