گنجور

 
رفیق اصفهانی

صدق و کذب من و اغیار نمی دانی حیف

عاشق از بلهوس ای یار نمی دانی حیف

طفلی و دوست ز دشمن نشناسی افسوس

کودکی یار ز اغیار نمی دانی حیف

به اسیران وفادار به جز جور و جفا

کاری ای شوخ جفاکار نمی دانی حیف

بی تو دل در قفس سینه اسیر غم و تو

حال این مرغ گرفتار نمی دانی حیف

جور و بیداد تو لطفست به عشاق دریغ

که چنین لطف سزاوار نمی دانی حیف

نه مرا دانی از اغیار و نه خود را ز بتان

بلبل از داغ و گل از خار نمی دانی حیف

همچو شمعت همه تن گشت زبان لیک رفیق

پیش او شیوه ی گفتار نمی دانی حیف