رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

صدق و کذب من و اغیار نمی‌دانی حیف

عاشق از بلهوس ای یار نمی‌دانی حیف

طفلی و دوست ز دشمن نشناسی افسوس

کودکی یار ز اغیار نمی‌دانی حیف

به اسیران وفادار به جز جور و جفا

کاری ای شوخ جفاکار نمی‌دانی حیف

بی‌تو دل در قفس سینه اسیر غم و تو

حال این مرغ گرفتار نمی‌دانی حیف

جور و بیداد تو لطف است به عشاق دریغ

که چنین لطف سزاوار نمی‌دانی حیف

نه مرا دانی از اغیار و نه خود را ز بتان

بلبل از داغ و گل از خار نمی‌دانی حیف

همچو شمعت همه تن گشت زبان لیک رفیق

پیش او شیوهٔ گفتار نمی‌دانی حیف