غنچهای گفت به پژمرده گلی
که ز اَیّام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خُرد
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت: زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد
دی، مِی هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به دُرد
خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
تا کند جای برای تو فراخ
باغبانِ فَلَکم سخت فشرد
چه توان گفت به یغماگر دهر؟
چه توان کرد، چو میباید مرد؟
تو به باغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، غنچهای به گل پژمردهای میگوید که چرا زود از زندگی ناامید شده است. با وجود فضای پر از آب و سبزه، گل پژمرده احساس نقصان و خردی میکند. غنچه به او میگوید که هیچکس به جز او در این باغ پژمرده نشده است و این نشانه از قدرت زندگی و جوانی است. گل پژمرده در پاسخ میگوید که ما غنچهها هم در آینه هستی واقعیتی را نمیدانیم. پس از نوشیدن می، درد و رنجی را تجربه کردهاند و فهمیدهاند که زندگی چه سختیهایی دارد. غنچه بیان میکند که در این چرخه طبیعی، حیات و زوال همیشه در حال تغییر است و در نهایت، همگان تحت تأثیر تقدیر قرار میگیرند. در پایان، به یاد میآورد که هر کس از زندگی خود به نوعی نوشیده است، اما همه در برابر قضا و قدر قرار دارند.
هوش مصنوعی: یک غنچه به گل پژمردهای گفت که چرا زود به روزگار دلگیر میشوی.
هوش مصنوعی: آب بسیار زیاد و وسیع است، اما چرا تو کم شدهای و کوچک گشتهای؟
هوش مصنوعی: از میان این همه سبزه و گل، فقط تو وجود داری که نه لطمهای خوردی و نه پژمرده شدهای.
هوش مصنوعی: او گفت: زنگاری که در آئینهٔ ما وجود دارد، مانند چیزی نیست که دیگران میدانند و درک میکنند.
هوش مصنوعی: دیروز در حالت سرخوشی و گوارایی همانند مِی (شراب) بودیم و به طور بیپیرایهای از آن نوشیدیم و به حالتی بالاتر و شادی واقعی دست پیدا کردیم.
هوش مصنوعی: این دنیا از من بیخبر است و شادابیم را از من گرفته و به تو سپرده است.
هوش مصنوعی: باغبان به دقت و با تلاش، زمین را فشار داده تا فضایی وسیع برای تو ایجاد کند.
هوش مصنوعی: چه میتوان گفت درباره کسی که دنیا را به یغما میبرد؟ چه کاری میتوان انجام داد، وقتی که سرنوشت ناگزیر است و باید انسان در برابر آن تسلیم شود؟
هوش مصنوعی: تو به باغ آمدی و ما در غم و اندوه رفتیم. کسی که تو را به اینجا آورد، ما را از اینجا دور کرد.
هوش مصنوعی: در این دفتر پیروزی، آسمان هر آنچه را که ما شمردیم، به حساب آورد.
هوش مصنوعی: غنچه، وقتی که آب و هوا را تجربه کرد و شکوفا شد، چه میدانست که روزی خواهد پژمرد.
هوش مصنوعی: نوشیدنیپیشهٔ دنیا، تقدیر و سرنوشت همهی انسانهاست؛ پس هر کسی از این پیمانهی خوشگوار بنوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای به شاهی ز همه شاهان فرد
مشتری طلعت و مریخ نبرد
آسمان مثل تو نادیده به خواب
مجلس و معرکه را مردم و مرد
بر جهان ای ز جهان جاه تو بیش
[...]
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد
چند نعلین ز پابوس تو فرد
جفت باشد به هزاران غم و درد
که مگر عاشقی ای شیفته مرد؟
که بدین گونه شدی لاغر و زرد؟
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین سان شدهای لاغر و زرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.