گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
پروین اعتصامی

بلبلی شیفته میگفت به گل

که جمال تو چراغ چمن است

گفت، امروز که زیبا و خوشم

رخ من شاهد هر انجمن است

چونکه فردا شد و پژمرده شدم

کیست آنکس که هواخواه من است

بتن، این پیرهن دلکش من

چو گه شام بیائی، کفن است

حرف امروز چه گوئی، فرداست

که تو را بر گل دیگر وطن است

همه جا بوی خوش و روی نکوست

همه جا سرو و گل و یاسمن است

عشق آنست که در دل گنجد

سخن است آنکه همی بر دهن است

بهر معشوقه بمیرد عاشق

کار باید، سخن است این، سخن است

میشناسیم حقیقت ز مجاز

چون تو، بسیار درین نارون است

 
 
 
حقیقت و مجاز به خوانش طوبی برزگر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمارهٔ ۵۱ - حقیقت و مجاز به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

دل شد از دست و نه جای سخن است

وز توام جای تظلم زدن است

دل تو را خواه قولا واحدا

تا تو خواهیش دو قولی سخن است

آنچه در آینه بینم نه منم

[...]

ظهیر فاریابی

صاحب جلد کت از راه ببرد

وین هم از جلدی آن قحبه زن است

ورنه این سیم سر زرین گوش

چه سزاوار چو تو سیم تن است

یک شبی حجره من روشن کن

[...]

جویای تبریزی

موسم جوش گل و نسترن است

لاله تریاکی سیر چمن است

شوخ چشم است ز بس نرگس باغ

غنچه در پردهٔ صد پیرهن است

سوسن از قشقهٔ زرین در باغ

[...]

نشاط اصفهانی

گاه کاخ است نه وقت چمن است

نوبت خرمی انجمن است

از رخ وقامت و تن شاهد بزم

نایب سوری و سرو وسمن است

لب شیرین خلف نیشکر است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه