بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد
بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری
لرزید پیکری و تبه گشت فرصتی
افتاد مرغکی وز خون سرخ شد پری
از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی
از دستبرد حادثهای، بسته شد دری
از هم گسست رشتهٔ عهد و مودتی
نابود گشت نام و نشانی ز دفتری
فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست
و آن خار و خس فکنده شد آخر در آذری
ناچیز گشت آرزوی چند سالهای
دور اوفتاد کودک خردی ز مادری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف میشود که وزش باد لانهای کوچک را ویران کرده و با این حادثه، بامکی فرو میافتد و بر سر کسی میافتد. همچنین، تاثیر این واقعه بر موجودات و روابط انسانی بیان شده است؛ پرندهای آسیب میبیند و در نتیجه، فردی از راه خود منحرف میشود و دری به رویش بسته میشود. به طور کلی، معنی این شعر به از هم پاشیدگی روابط و آرزوها و به نابودی رفتن نعمتها و فرصتها اشاره دارد. بازتاب فروپاشی و دلتنگی از فقدانها و جداییها در این اشعار مشهود است.
هوش مصنوعی: بادی وزید و لانهی کوچکی را خراب کرد، باعث شد که سقفش بشکند و بر سر کسی بیفتد.
هوش مصنوعی: یک بدن به لرزه درآمد و فرصتی به وجود آمد، که یک پرنده کوچک به خون خود رنگین شد.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم دزدی، مسافری در راه مانده است و به خاطر حادثهای ناگهانی، درب ورودی به روی او بسته شده است.
هوش مصنوعی: رابطهٔ دوستی و عهدی که بین ما بود، نابود شده است و دیگر هیچ نشانی از آن در یادها یا نوشتهها باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: شوق و هیجان پیشین دیگر از آن مکان بلند نشد و در نهایت آن گیاهان بیارزش و خاری که در آنجا بودند، رخت بربستند.
هوش مصنوعی: آرزوی چندین ساله به یکباره از بین رفت، مانند اینکه کودک کوچکتری از مادری دور افتاده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.