گنجور

 
پروین اعتصامی

دی، کودکی بدامن مادر گریست زار

کز کودکانِ کوی، به من کس نظر نداشت

طفلی، مرا ز پهلوی خود بیگناه راند

آن تیر طعنه، زخم کم از نیشتر نداشت

اطفال را به صحبت من، از چه میل نیست؟

کودک مگر نبود، کسی کو پدر نداشت؟

امروز، اوستاد به درسم نگه نکرد

مانا که رنج و سعی فقیران، ثمر نداشت

دیروز، در میانهٔ بازی، ز کودکان

آن شاه شد که جامهٔ خُلقانِ به بَر نداشت

من در خیالِ موزه، بسی اشک ریختم

این اشک و آرزو، ز چه هرگز اثر نداشت؟

جز من، میان این گِل و باران کسی نبود

کو موزه‌ای بپا و کُلاهی بسر نداشت

آخر، تفاوتِ من و طفلانِ شهر چیست

آئین کودکی، ره و رسم دگر نداشت؟

هرگز درون مطبخ ما هیزمی نسوخت

وین شمع، روشنائی ازین بیشتر نداشت

همسایگان ما بَرّه و مرغ میخورند

کس جز من و تو، قوت ز خون جگر نداشت

بر وصله‌های پیرهنم خنده می‌کنند

دینار و دِرهمی، پدر من مگر نداشت؟

خندید و گفت: آنکه به فقرِ تو طعنه زد

از دانه‌های گوهرِ اشکت، خبر نداشت

از زندگانی پدر خود مپرس، از آنک

چیزی به غِیرِ تیشه و داس و تَبَر نداشت

این بوریای کُهنه، به صد خونِ دل خرید

رَختش، گه آستین و گهی آستر نداشت

بس رنج برد و کس نشمردش به هیچکس

گمنام زیست، آنکه دِه و سیم و زر نداشت

طفل فقیر را، هوس و آرزو خطاست

شاخی که از تگرگ نگون گشت، بَر نداشت

نسّاجِ روزگار، درین پَهن بارگاه

از بهر ما، قُماشی ازین خوبتر نداشت

 
 
 
قلب مجروح به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حمیدالدین بلخی

یکدم نبد که چرخ مرا زیر و بر نداشت

جز رنج من زمانه مرادی دگر نداشت

بی سر شدم چو دایره در پای عشق او

کاین کار همچو دایره پایان و سر نداشت

خاقانی

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او

او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم

[...]

سیف فرغانی

در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت

هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت

بسیار حلقه بردر وصل بتان زدیم

دیدیم هم کلید به جز سیم وزر نداشت

گفتم بکوی حیله زمانی فرو شوم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
فصیحی هروی

تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت

ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت

گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت

آه نکرده کار وقوف اثر نداشت

حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک

[...]

قدسی مشهدی

می دید رویت آینه و دیده برنداشت

خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت

برگ گلی نبرد صبا از چمن برون

کز درد، بلبلی ز پی‌اش ناله برنداشت

در حیرتم که دیده ازو برنداشتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه