گردون نرهد ز تندرفتاری
گیتی ننهد ز سر سیهکاری
از گرگ چه آمدست جز گرگی؟
وز مار چه خاستست جز ماری؟
بس بیبصری، اگرچه بینائی
بس بیخبری، اگرچه هشیاری
تو غافلی و سپهر گردان را
فارغ ز فسون و فتنه پنداری
تو گندم آسیای گردونی
گر یک من و گر هزار خرواری
معماری عقل چون نپذرفتی
در مِلک تو جهل کرد معماری
سوداگر درّ شاهوارستی
خرمهره چرا کنی خریداری؟
زنهار! مخواه از جهان زنهار
کاین سفله به کس نداد زنهاری
پرگار زمانه بر تو میگردد
چون نقطه تو در حصار پرگاری
یک چند شوی به خواب چون مستان
ناگه برسد زمان بیداری
آید گه درگذشتنت ناچار
خود بگذری، آنچه هست بگذاری
رفتند به چابکی سبکباران_
زین مرحله، ای خوشا سبکباری
کردار بد تو گشت زنگارش
آیینهٔ دل نبود زنگاری
از لقمهٔ تن بکاه تا روزی
بر آتش آز، دیگ مگذاری
بشناس زیان ز سود، تا وقتی
سرمایه به دست دزد نسپاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دیوی است جهان پیر و غداری
کهش نیست به مکر و جادوی یاری
باغی است پر از گل طری لیکن
بنهفته به زیر هر گلی خاری
گر نیست مراد خستن دستت
[...]
الحق نه دروغ محتشم یاری
نازت بکشم که جان آن داری
ناز چو تویی توان کشید ای جان
با این همه چابکی و عیاری
با روی تو در تفکرم کایزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.