پی تقلید رفتن از کوریست
در هر کس زدن ز بیزوریست
من درین کوچه خانهای دارم
هم ازین دام و دانهای دارم
گر به سالوس دام باز کشم
سر خورشید در نماز کشم
میتوانم به وقت زراقی
مار این زخم را شدن راقی
لیکن از اهل راز میترسم
زان نظرهای باز میترسم
به ادب رو، که دیدهها بیناست
پیش رخ بین و منگر از چپ و راست
ای برادر، چو با خرد یاری
نظری کن به نور بیداری
نقد خود زیر پای خلق مریز
زین فضولان راهزن بگریز
خویش را زین غرور باز آور
روی در قبلهٔ نیاز آور
دل بهر یافه و مجاز مده
راه هنگامه گیر باز مده
چند منقاد هر خسی باشی؟
جهد آن کن که خود کسی باشی
غول در ده مهل، که راه کند
ده ده او را که ده تباه کند
هر چه داننده گوید از جاییست
پی نادان مرو، که خود راییست
طرقی را مگوی علت خویش
گر چه حبالملوک دارد پیش
حب لولی گر از شکر باشد
حبةالقلب را بتر باشد
آنچه بینی کزو شکم برود
این نگه کن که: روح هم برود
سخن ما مبین، که پنهانست
تو سخن دان، نبودهای ، زانست؟
میوهٔ نارسیده را چه کنی؟
سخن چیده چیده را چه کنی؟
لب برین کوزه نه، چو خواهی کام
زر به این نظم ده، چو جویی نام
در پی در روی به دریا بار
زانکه در را شناختی مقدار
اهل دل را غلط شناختهای
زان غلط بود هر چه باختهای
سر ایزد چه پرسی از خراز؟
از دم جبرییل پرس این راز
آنکه نانت خورد زبون تو اوست
و آنکه دنیات خواست دون تو اوست
اندرو گر کرامتی بودی
وز تجرد علامتی بودی
رفتنش بر در تو بودی عار
بر در خود ترا ندادی بار
عارف کردگار زر چکند؟
ولیالله بار و خر چه کند؟
هوش خود را به هر ترانه مده
جز ره کدخدا به خانه مده
آنچه در دور ما امیرانند
صید این جمع گول گیرانند
گر بیابند زنگیی خسته
زنگ و قابی دو بر گلو بسته
قاب قوسین جای او دانند
چرخ را زیر پای او دانند
دیگ فقر آن کسان که جوشیدند
پیش ازین زهرها بنوشیدند
باز قومی ز کارها جستند
رنگ آنها به خویش در بستند
نام آنها شدست ازینها بد
کاشکی نامشان نبودی خود
چون به این جامه در شدند اوباش
شد در آفاق مکر ایشان فاش
غیرتم دل گرفت و دامن نیز
گفتم: ای روزگار با من نیز
چند بینیم و چشم خوابانیم؟
گفت: کای اوحدی شتابانیم
رنگ بدعت بسی نماند، باش
تا شود رنگ مبدا ما فاش
نقش نقش رسول و یارانست
حب ایشان گزین، که کار آنست
نرخ سالوس لاش خواهد شد
دور کشفست، فاش خواهد شد
هر که گردن بپیچد از در او
گر سپهرست، خاک بر سر او
نقش صدیق مینمایم راست
به دیارش رو و ببین که کجاست؟
در زمان صحابه و یاران
آن بزرگان و آن نکوکاران
نام شیخ و سماع و خرقه نبود
دین به هفتاد و چند فرقه نبود
بر چهل مرد بود پیرهنی
بلکه چل روح بود در بدنی
کرده بودند پی ز دنیا گم
«سیدالقوم» بود « خاد مهم»
تن به ریگ روان نهفتندی
راز دل را به کس نگفتندی
روی مردان به راه باید، راه
چیست؟ این خانهٔ کبود و سیاه
گر ز من ریش و شانه خواهی جست
جنگ داری، بهانه خواهی جست
هر که دریافت سر آل عبا
خواه در خرقه باش و خواه قبا
بینشانیست رنگ درویشان
چه کنی رنگ جامهٔ ایشان؟
رنگ پوشی ز بهر نام بود
نام جویی ز فکر خام بود
بنده را نام جستن از هوسست
داغ آن خواجه نام بنده بسست
بنده را نام بندگیش تمام
به ازین بنده را چه باشد نام؟
فکر باید که بیغلط باشد
جامه سهلست، اگر سقط باشد
سخنی کز حضور گردد فاش
قایلش هر که هست، اگر سقط باشد
سخنی کز حضور گردد فاش
قایلش هر که هست، گو: میباش
چون درخت سخن رسید به بار
ننشینیم تا بود دستار
میوه گر نغز و پخته و نوریست
گر بیفتد ز شاخ دستوریست
سخنی کان به راه دارد روی
گفتنش را اجازتست، بگوی
سخن آن راست کو سخن سنجد
چه زنی تن که: شیخ میرنجد؟
آنکش این نیست پس چه میداند؟
ور مرا هست کس چه میداند؟
ره به هنجار من کجا یابی؟
زانکه بیدارم و تو در خوابی
سخن ما ز بهر گفتن بود
گهر ما ز بهر سفتن بود
هم بباید سخن بگفت آخر
مشک را چون توان نهفت آخر؟
مشک ما خالصست و بوی کند
عاشق مست های و هوی کند
تو که حلوا خوری و بریانی
خلق را در سخن نگریانی
ما که خون خوردهایم پیوسته
مشک شد خون خورده آهسته
اوحدی شست سال سختی دید
تا شبی روی نیک بختی دید
سر گفتار ما مجازی نیست
بازکن دیده، کین به بازی نیست
سالها چون فلک بسر گشتم
تا فلک وار به دیدهور گشتم
بر سر پای چله داشتهام
چون نه از بهر زله داشتهام
از برون در میان بازارم
وز درون خلوتیست با یارم
کس نبیند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من
تا دل من به دوست پیوستست
سورها گرد سر من بستست
دل من مست گشت و در بیمم
که: بدانند حال ازین نیمم
آنچه گفتم مگر به مستی بود
غلطست این، که عین هستی بود
من چه دانم به راه داشتنت؟
او تواند نگاه داشتنت
باز ازین دیو عشوه ده لاحول
من و نزدیک او درستی قول
کیستم من که دم توانم زد؟
یا درین ره قدم توانم زد؟
گشته با هیبتش فصیحان لال
چون منی را چه قیل باشد و قال؟
عاجزی، مفلسی،تهیدستی
خاکساری، فروتنی، پستی
عمر خود در هوس تلف کرده
نام خود رند و ناخلف کرده
با چنین کاس و کیسهٔ لاغر
سخن از جام گویم و ساغر
اگر از باده جام پر دارم
زیبدم، زانکه جام در دارم
گر چه تاریخ دان این شهرم
همچو تقویم کهنه بیبهرم
سالها اشک دیده پالودم
روزها از طلب نیاسودم
عقل عنقای مغربم میخواند
چرخ زالم چنین به گوشه نشاند
به جوانی چو زال پیر شدم
که چو سیمرغ گوشهگیر شدم
هم چو فاروق زهر نوشم من
زانکه تریاک میفرشم من
زهر من کس ندید، من خوردم
که ستم بین و زهر پروردم
آنکه زین زهر شد مرا ساقی
« عنده رقیتی و تریاقی»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نمادهای عرفانی و ادبی اشاره دارد و از زبان شاعرانه برای بیان تجربیات و تفکرات عارفانه استفاده میکند. در این شعر، شاعر به نقد تقلید از دیگران و سیر در مسیر ظاهری میپردازد و به اهمیت بیداری درونی و شناخت خود اشاره میکند. او بر این باور است که باید از غرور و جهل دوری کرد و بر تلاش برای خودشناسی و حقیقت تمرکز کرد. همچنین به نقش دین و عارفان در گذشته اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که سخن گفتن از حقیقت نیاز به درک عمیق و دوری از ظواهر دارد. در نهایت، شاعر به مشکلات و سختیهای زندگی و در عین حال به امید و نور حقیقت پرداخته است.
هوش مصنوعی: پیروی کورکورانه از دیگران نشانه ناتوانی و نادانی است؛ زیرا هر کس که بدون فکر و پیروی از دیگران عمل کند، در واقع از خود بیخبری و بیتوجهی به تواناییهای خودش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من در این کوچه یک خانه دارم و همچنین از این گیر و بندهای زندگی هم چیزی دارم.
هوش مصنوعی: اگر با تظاهر و نیرنگ به دام بیفتم، حتی در حال نماز هم سر به سمت خورشید میکشم.
هوش مصنوعی: میتوانم زمانی که زخمها التیام مییابند، این آسیب را درمان کنم.
هوش مصنوعی: اما از افرادی که به اسرار آگاهند، میترسم؛ به خاطر نگاههای عمیق و حقیقتجویشان میترسم.
هوش مصنوعی: به ادب رفتار کن، زیرا چشمها همه چیز را میبینند. به چهره دیگران نگاه کن و به سمت چپ و راست توجه نکن.
هوش مصنوعی: ای برادر، زمانی که با عقل و خرد همراهی میکنی، به روشنایی و آگاهی نگاه کن.
هوش مصنوعی: نقد و نظرات خود را به راحتی در معرض قضاوت دیگران قرار نده و از افراد بیفایده و فرصتطلب دوری کن.
هوش مصنوعی: خودت را از این غرور دور کن و به سمت نیاز و درخواست خودت برگرد.
هوش مصنوعی: دل را به عشق و خیالات باطل مشغول نکن، چرا که در این حال هرگز به آرامش نمیرسد.
هوش مصنوعی: چند وقت باید مانند آدمهای بیارزش و بیمعنی زندگی کنی؟ تلاش کن که شخصیت خودت را بسازی و فردی مهم و تاثیرگذار باشی.
هوش مصنوعی: اگر غول به ده وارد شود، آن را ویران میکند و همه چیز را نابود میسازد.
هوش مصنوعی: هر آنچه که یک حکیم یا دانا میگوید، نشانهای از آگاهی و دانش اوست. اما به سخنان نادان نباید توجه کرد، زیرا آنها بر اساس تفکرات غلط و بیپایه صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: راه خود را تأسیس نکن و علت آن را بیان مکن، هرچند که عشق به سلطنت در دل داری.
هوش مصنوعی: اگر عشق لولی از شکر هم شیرینتر باشد، اما باز هم عشق واقعی دل را بیشتر میآزارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میبینی و باعث میشود دیگران به آن تمایل پیدا کنند، به دقت به آن نگاه کن، چرا که ممکن است روح و جان انسانها نیز تحت تأثیر قرار گیرد و از بین برود.
هوش مصنوعی: گفتار ما روشن است ولی در آن چیزی پنهان است. تو که به علم سخن گفتن آگاهی نداری، به چه دلیل این را نمیفهمی؟
هوش مصنوعی: میوهٔ نارسیده هنوز آماده نیست و نمیتوان انتظار استفاده از آن را داشت. همچنین، اگر سخن را پیش از اینکه کاملاً آماده شود بگوییم، چه فایدهای خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستهات برسی و بهرهمند شوی، باید تلاش کنی و به دنبال ایجاد نام و شهرت باشی.
هوش مصنوعی: به دنبال دریا نرو، زیرا که راهی را که شناختهای، باید حفظ کنی.
هوش مصنوعی: تو در درک اهل دل دچار اشتباه شدهای، و به همین دلیل، تمام خساراتی که متحمل شدهای ناشی از همین اشتباه است.
هوش مصنوعی: از خدا چه میپرسی که پاسخ را نمیدانی؟ از روح القدس سوال کن تا این راز را برایت روشن کند.
هوش مصنوعی: کسی که نان تو را میخورد، همان کسی است که زبان تو را میسازد و کسی که به دنبال دنیا و مال توست، انسان بیارزشی است.
هوش مصنوعی: اگر شخصی کرامت و بزرگی دارد و از دنیا و مادیات جدا باشد، نشانه هایی از این تجرد و روحانیت در او دیده میشود.
هوش مصنوعی: رفتار او در حضور تو زشت است و تو را در اینجا تحقیر کرده است. او به راحتی از در تو خارج میشود و تو را بدون هیچ کمکی رها میکند.
هوش مصنوعی: عارف وقتی به خدا نگاه میکند، متوجه میشود که ارزش واقعی و معنوی چه چیزی است. اما انسانهای مادیگرا فقط به دنیای مادی و ظاهر چیزها توجه میکنند و درک عمیقی از معنای زندگی ندارند. در واقع، عارف به دنبال حقیقت و ارتباط معنوی است، در حالی که دیگران فقط به داراییها و لذتهای مادی توجه میکنند.
هوش مصنوعی: عقل و دقت خود را به هر آهنگی نسپار و در هر مسیر بیهدف ندوان. تنها به مسیر درست و معقول توجه کن و راهی را انتخاب کن که به نتیجه مطلوبی میرسد.
هوش مصنوعی: آنچه در اطراف ما به چشم میخورد، افرادی هستند که در ظاهر قدرت و مقام دارند، اما در واقعیت، تنها فریبکارانی هستند که برای جلب توجه دیگران تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: اگر فردی را پیدا کنند که به شدت خسته و اسیر زنجیر و قابی وسیلهای بر گردن دارد، به وضوح میتوان وضعیت او را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: قاب قوسین به معنای نزدیکترین حالت به خداوند است و در اینجا به این اشاره دارد که چرخ فلک یا دنیا تحت کنترل و در اختیار او قرار دارد. بنابراین، او در جایگاهی بسیار بلند و خاص قرار دارد که همه چیز زیر پایش است.
هوش مصنوعی: افرادی که قبل از دیگران به موفقیت رسیدهاند، سختیها و مشکلات زیادی را تجربه کردهاند و به نوعی سموم زندگی را چشیدهاند.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم به دنبال کارهای خود رفتند و رنگ و روحیهشان به شخصیت خودشان وابسته شد.
هوش مصنوعی: نام آنها به خاطر این ویژگیها بد شده است، کاش نامشان هرگز وجود نداشت.
هوش مصنوعی: وقتی این افراد در این پوشش قرار گرفتند، فریبکاریهایشان در دنیا به طور آشکار نمایان شد.
هوش مصنوعی: غیرتم جریحهدار شد و دلم به درد آمد، به دامنم گفتم: ای روزگار، تو هم با من اینگونه رفتار نکن.
هوش مصنوعی: چند بار باید ببینیم و چشمهایمان را ببندیم؟ او گفت: ای اوحدی، ما عجله داریم.
هوش مصنوعی: به زودی تأثیرات جدید و غیرمرسوم از بین میروند، پس صبور باش تا اصل و ماهیت واقعی ما نمایان شود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که محبت و دوستی پیامبر و یارانش در زندگی ما نقش اساسی دارد و انتخاب ما باید بر اساس عشق به آنان باشد، زیرا این کار هدف اصلی ماست.
هوش مصنوعی: زمانی که فریبکاری و دوگانگی از بین برود، حقیقت و واقعیت به وضوح روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از درِ حق و حقیقت سرپیچی کند، حتی اگر بسیار بزرگ و والامقام باشد، در نهایت حقارت و ذلت برای او به همراه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من به درستی نشان میدهم که صدیق کجاست. به دیاری برو و ببین که آنجا چه اتفاقی میافتد.
هوش مصنوعی: در دورهای که صحابه و دوستان آن شخصیتهای بزرگ و نیکوکار زندگی میکردند.
هوش مصنوعی: اسم شیخ و مراسم سماع و لباس مخصوص، نمیتواند دین را به هفتاد و چند فرقه تقسیم کند.
هوش مصنوعی: بر تن چهل مرد، یک پیرهن وجود دارد که نشاندهندهی چهل روح در یک بدن است.
هوش مصنوعی: «سیدالقوم» که پیشوای قوم بود، به دنبال دنیا و تجملات آن به گمراهی افتاده بود.
هوش مصنوعی: تن خود را در ریگ روان پنهان کردند و راز دل را به هیچکس فاش نکردند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصد و هدفهای بزرگ باید از راهی عبور کرد. اما این راه چیست؟ آیا این خانهای است که رنگش کبود و سیاه است و ممکن است نمادی از سختیها و مشکلات باشد؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهانهای برای جنگ هستی، میتوانی به من ریش و شانه هم تهمت بزنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که به درک و فهم عمیق رسیده باشد، باید خود را در لباس معرفت و شناخت ببیند، چه در پوشش ساده باشد و چه در لباس فاخر.
هوش مصنوعی: رنگ و حال درویشان نشانهای ندارد، چه فایدهای دارد که به رنگ لباس آنها توجه کنی؟
هوش مصنوعی: پوشش و ظاهرسازی تنها برای جلب توجه و شهرت است، در حالی که کسانی که به دنبال نام و اعتبار هستند، به دلیل نداشتن تفکر عمیق و هوشمندانه به این کار روی میآورند.
هوش مصنوعی: بنده به دنبال کسب نام و آوازه است، اما عشق و محبت آن آقا باعث میشود که نام بنده فراموش شود.
هوش مصنوعی: بنده به خاطر خدمت و بندگیاش، نام و معرفتی کامل دارد. برای این بنده چه اهمیتی دارد که نامش چه باشد؟
هوش مصنوعی: فکر باید درست و بدون اشتباه باشد. اگر خطا یا اشتباهی در آن وجود داشته باشد، کار آسانی نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور دیگران حرفی را بزند، حتی اگر آن حرف ارزش چندانی نداشته باشد، در واقع به نوعی به خود و موقعیتش اعتبار میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی سخنی را که از دل برمیآید، علنی کند، هر فردی که باشد، باید بگوید: بمان.
هوش مصنوعی: زمانی که درخت سخن به ثمر میرسد و میوهاش را میدهد، نباید به خواب و استراحت بپردازیم. باید همواره هوشیار و حاضر باشیم تا فرصتی که به دست میآید را از دست ندهیم.
هوش مصنوعی: اگر میوهای خوشطعم و آماده باشد و از درخت بیفتد، نشاندهندهی حکمتی است.
هوش مصنوعی: اگر حرفی هست که به مسیر درست و منطقی هدایت میشود، و اجازه بیان آن را داری، آن را بیان کن.
هوش مصنوعی: سخن کسی که به کلام اهمیت میدهد، ارزش بیشتری دارد. پس نمیتوان با بدن و ظاهر کسی که به او انتقاد میشود، مخالفت کرد.
هوش مصنوعی: آنکه خود را درک نمیکند، چگونه میتواند از وضعیت دیگران باخبر باشد؟ و اگر هم برای من کسی وجود داشته باشد، چه چیزی میتواند دربارهام بداند؟
هوش مصنوعی: راه من را از کجا پیدا میکنی؟ چون من بیدار هستم و تو در خواب به سر میبری.
هوش مصنوعی: صحبت ما برای این است که حرفی بزنیم و ارزش واقعی ما به خاطر نگهداشتن چیزهای باارزش است.
هوش مصنوعی: اگر قرار است که سخن گفته شود، پس چرا نباید در مورد مشک صحبت کرد، وقتی که نمیتوان آن را پنهان کرد؟
هوش مصنوعی: عطر مشک ما بسیار خالص و ناب است و باعث میشود عاشقانی که در حال شادی و سرور هستند، به وجد آیند و شادابتر شوند.
هوش مصنوعی: تو که از نعمتهای خوب زندگی استفاده میکنی و دیگران را به خاطر کلامت تحت تاثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: ما که همیشه در رنج و سختی بودهایم، به آرامی و به تدریج به آرامش و سکون میرسیم.
هوش مصنوعی: اوحدی به مدت شصت سال مشقت و سختی را تحمل کرد تا یک شب خوشبختی را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: سخن ما واقعی و عمیق است، چشمانت را باز کن، زیرا این موضوع شوخی و بازی نیست.
هوش مصنوعی: سالها مانند چرخش آسمان گذراندم تا به حالتی مانند دیدهور رسیدم.
هوش مصنوعی: در اوج سختی و چالشها، من همیشه استقامت و ایستادگی داشتهام، نه به خاطر ترس از ضعف بلکه به دلیل اراده قویام.
هوش مصنوعی: من از بیرون در شلوغی بازار هستم و در درون، با یارم در خلوت و آرامش زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس زیبایی و شکوه تنهایی من را نمیبیند و کسی نمیتواند به دنیای درونی و خصوصی من دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی دل من به دوستی پیوسته، شادیها و جشنها دور سرم را گرفتهاند.
هوش مصنوعی: دلم پر از شادی و سرور شده، اما نگرانم که دیگران از حال و وضع من باخبر شوند.
هوش مصنوعی: هرچه که از من شنیدی، ممکن است در حالتی از مستی گفته شده باشد، اما این حرفها بهخودیخود درست و واقعیاند.
هوش مصنوعی: من چه میدانم که چطور باید تو را به سمت خود ببرم؟ فقط اوست که میتواند تو را در کنار خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: باز هم از این موجود شیطانی، عشوه و ناز میبیند که من در برابر او هیچ توانی ندارم و درست نمیتوانم به او نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که بتوانم حرفی بزنم؟ یا در این مسیر قدمی بردارم؟
هوش مصنوعی: با زیبایی و قدرتش، سخنوران بزرگ نیز مانند من، به سکوت و حیرت افتادهاند، پس چه جای بحث و جدل است؟
هوش مصنوعی: کمبود و ناتوانی، فقر و نداشتن، حالت تواضع و فرودستی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: زندگیام را صرف آرزوهای بیهوده کردهام و در نتیجه، نام و یادم را بد قیمت و ناپسند کردهام.
هوش مصنوعی: با چنین کاسه و کیسهی خالی، چطور میتوانم از جام و میگساری صحبت کنم؟
هوش مصنوعی: اگر جامی پر از شراب دارم، خوشحال میباشم، زیرا همین که این جام را دارم، برایم کافیست.
هوش مصنوعی: اگرچه من درباره تاریخ این شهر اطلاعاتی دارم، اما مثل یک تقویم قدیمی از آن بهرهای نمیبرم.
هوش مصنوعی: سالها با درد و غم زندگی کردم و همیشه با آرزوهایم دست و پنجه نرم کردم و هرگز از تلاش برای رسیدن به آنها خسته نشدم.
هوش مصنوعی: عقل من از دور میخواند که چرخ فلک چگونه مرا در گوشهای قرار داده است.
هوش مصنوعی: با بالا رفتن سن و تجربهی زندگی، احساس میکنم مانند زالی جوان، اما در عین حال مانند سیمرغی تنها و دور از جمع شدهام.
هوش مصنوعی: مانند فاروق، من زهر مینوشم زیرا من تریاک را میفروشم.
هوش مصنوعی: هیچکس زهر من را ندیده است؛ من آن را نوشیدم و به همین دلیل ستم و ظلم را به خود پروردی.
هوش مصنوعی: کسی که از این زهر به سلامت درآمد، برای من هم برطرفکننده درد است و هم مایهی نجات.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.