گنجور

 
اوحدی

کرد از دل صافی برت این آب درنگ

تا دست تو بوسد چو بدو یازی چنگ

اکنون که نشان کژروی دیدی ازو

بگذاشته‌ای که می‌زند بر سر سنگ