مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
به جای رطل و پیمانه، سرش زیر قدم کردی
ز بهر فضل و پیشی من، چو کردم با تو خویشی من
دو ساغر بیشتر دادی، مرا از خویش کم کردی
مرا با طاق آن ابرو چو دیدی مهر پیوسته
تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردی
تو بودی مطرب و ساقی، تو بودی شاهد باقی
گهم درویش خود خواندی و گاهم محتشم کردی
به خیلی کردی از رخ چون سال بوسهای کردم
شکایت چون توان کرد از چنان رویی کرم کردی
به دستم جامجم دادی، پس از عمری که دم دادی
چه مستیها کنیم اکنون! که می در جام جم کردی
چو دیدی اوحدی را تو به علم عاشقی دانا
میان عالمی او را به عشق خود علم کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
[...]
بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
عفیالله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی
شکستی از ستم پیمان چون من نیکخواهی را
تکلف بر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی
به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت
[...]
به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی
نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی
ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم
جز ای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی
ندارم شکوه از بیمهریت اما از این داغم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.