به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی
نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی
ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم
جزای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی
ندارم شکوه از بیمهریت اما از این داغم
که صد چندان به جور افزودی از مهر آنچه کم کردی
در آخر با هزار افسانه میکردی چو در خوابم
چرا بیدارم اول از شکرخواب عدم کردی
به مکتوبی مرا یادآوری کردیّ و حیرانم
که با من بر سر لطفی تو یا سهو القلم کردی
در اول جای بر تاج قبولم چون گهر دادی
برابر آخرم با خاک چون نقش قدم کردی
وصال جاودان یا بیم ای وحشی غزال از تو
کنی آرام با ما گر ز ما چندان که رم کردی
شب هجر از تو کرم شکوه بودم آفتاب من
نمودی روی و خاموشم چو شمع صبحدم کردی
ندانم از کف خاکم چهها دیگر پدید آری
که گاهی کعبهاش گه دیر گه بیتالصّنم کردی
مرا دادی نه تنها وعده دیدار در محشر
جهانی را از این افسانه در خواب عدم کردی
مده مشتاق زنهار از کف، اکسیر قناعت را
که از وی کار خود را سکه بر زر چون درم کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت از درد و جدایی رنج میبرد و از معشوقش گلهمند است. او به چشمان معشوق که او را به درد و عذاب میاندازند، اشاره میکند و از اینکه چطور عشق او موجب رنجش شده، شکایت میکند. شاعر با بیان اینکه او از بیمحبتی معشوق شکایت ندارد، اما بر داغ جدایی از او دچار عذاب است، احساساتش را توصیف میکند. او به یادآوریهایی که معشوق از او کرده و عمق درد آنها اشاره دارد و از تغییرات عشق و محبت در طول زمان سخن به میان میآورد. در نهایت، شاعر از عزم و ارادت خود به معشوق میگوید و آرزوی وصال و آرامش را دارد، در عین حال به ناامیدی و سردرگمی خود در این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه با نگاهت مرا به زانو درمیآوری، ای شکارچی، ببین چه بلایی بر سر من، که همچون طعمهای گرفتار شدهام، آوردهای.
هوش مصنوعی: از دوری تو، طاقت در دلم تنگ شد و اشکهای من ریخته شد. جزای خوب تو این است که به من لطف کردی و مهربانی کردی.
هوش مصنوعی: من از کممحبوبیت تو گلهای ندارم، اما از این ناراحتام که به ناراحتیام افزودهای در حالی که از محبتت چیزی کم کردهای.
هوش مصنوعی: تو با هزار داستان مرا در خواب میبردی، حالا چرا بیدارم؟ نخستین بار خواب خوش را از من گرفتید.
هوش مصنوعی: شما با نوشتاری مرا به یاد آوردید و حالا در تعجبم که آیا به خاطر محبتتان این کار را کردید یا اشتباهی در نوشتار بوده است.
هوش مصنوعی: در ابتدای راه، مرا چون گوهر ارزشمند پذیرا بودی، اما در پایان راه، به من ارزش خاک را دادی و همچون رد پا با من رفتار کردی.
هوش مصنوعی: ای وحشی! اگر از ما فرار کردی، امیدوارم که در کنار ما آرامش یابی و پیوستگی ابدی داشته باشی.
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، کرم و بزرگواری تو من را به یاد میآورد. تو مانند آفتابی هستی که چهرهات را به من نشان میدهی و من مانند شمعی هستم که در صبح خاموش میشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم از وجود من چه چیزهایی دیگر به وجود خواهد آمد، چرا که تو گاهی مدتها کعبه را به تأخیر میانداختی و گاهی به بیخودیه میکشاندی.
هوش مصنوعی: تو تنها وعده دیدار در روز حساب را به من ندادیدی، بلکه با این افسانه، من را از خواب خاموشی و عدم بیدار کردی.
هوش مصنوعی: به کسی که دچار آرزوهای بیپایان است، هشدار بده که از دست ندهد و از او نخواه که از خودت چیزی بخواهی. چون این قناعت و رضایت، ارزشش از طلا هم بیشتر است و برکت زندگی را به تو خواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
[...]
مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
[...]
بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
عفیالله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی
شکستی از ستم پیمان چون من نیکخواهی را
تکلف بر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی
به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.