نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب
حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب
صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین
چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب
عیش نیکوست کسی را که تواند کردن
ای توانای خردمند، چه داری؟ دریاب
اگر آن زلف تو در بردن عقل از همه روی
وی لب تو در غارت دین از همه باب
کافران روی به محراب نکردند، ولی
بکنند ار خم ابروی تو باشد محراب
اوحدی پیش تو صد نامه فرستاد از شوق
که نه آثار وفا دید و نه ایثار جواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شادی، عشق و زیباییهای زندگی است. شاعر به بهار و جوانی اشاره میکند و از زیباییهای محبوبش ستایش میکند. او مردم را به لذت بردن از زندگی و خوشیها دعوت میکند و از لذت صبح و باده به عنوان نماد خوشبختی یاد میکند. در عین حال، شاعر ابراز میکند که عشق و زیبایی میتواند عقل را تحت تأثیر قرار دهد. او همچنین به ناامیدی و بی وفایی اشاره کرده و بیان میکند که عشق واقعی نمیتواند خود را در برابر زیباييها نادیده بگیرد. در نهایت، شاعر از قطع ارتباط و بیپاسخی عشق خود ابراز ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و دل پر از آرزوست، بادهی خالصی در دست داریم. چه خوب است که چهرهی زیبا و لبهای دلانگیز چشمه و آب را میبینیم.
هوش مصنوعی: صبح زود بیدار شو و در دل گلها نشسته و با شادی و شادابی روز را آغاز کن، چون که وقتی با آواز زیبای پرندهها بیدار میشوی، حس و حال تازهای به زندگی میبخشی.
هوش مصنوعی: زندگی خوب و خوشی برای کسی است که بتواند از آن بهرهبرداری کند. ای دانای توانا، چه چیزی را در دست داری؟ آن را بشناس و از آن استفاده کن.
هوش مصنوعی: اگر آن موهای لخت و زیبای تو عقل را از دیگران میرباید، لبهای تو هم میتواند دیانت و دین را از همه برباید.
هوش مصنوعی: کافران هرگز به سجدهگاه نرفتهاند، اما اگر خم ابروی تو آن سجدهگاه باشد، حتماً میروند.
هوش مصنوعی: اوحدی با شوق و اشتیاق بسیار، صد نامه به تو فرستاده، اما نه وفا و پایبندی از تو دیده و نه تلاشی برای پاسخ دادن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب
گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب
گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
هر درختی که ز جایش به دگر جای برند
[...]
باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب
عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب
دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب
نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب
که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه
گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد
[...]
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.