گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست

دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول

یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن

یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول

ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب

تقصیر میکنم ز فرستادن رسول

تا شد به عشق روی تو مشهور نام من

اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول

گر عدل بینم از تو و گرنه نمی‌توان

از بندگی تجاوز و از چاکری عدول

در جانم آتشیست ز هجر تو ورنه چیست؟

این آه سرد و سوز دل و ناله و غول

در وصف قد و زلف تو هر چند سالهاست

کاهل حدیث عرض سخن میدهند و طول

از آسمان عشق تو قرآن فارسی

امروز می‌کند به دل اوحدی نزول