گنجور

 
اوحدی

ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک

دیگر سیاه چرده ندیدم بدین نمک

خوبان سزد که بر درت آیند سر به سر

وانگاه خاک پای تو بوسند یک به یک

هم ظاهر از دو چشم تو گردیده مردمی

هم روشن از دو لعل تو در دیده مردمک

آدم ز حسن روی تو گر بهره داشتی

از دیدنش به سجده بپرداختی ملک

صورتگران چین اگر آن چهره بنگرند

نقش نگارخانهٔ چین را کنند حک

گر چهرهٔ چو ماه به بامی برآوری

خورشید را ز شرم تو پنهان کند فلک

تنها نه اوحدیست به دام تو مبتلا

کین حال نیز در همه جایست مشترک

گر در وفای من بگمانی، بیازمای

زر خالصست و باک نمی‌دارد از محک