دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد
چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق
نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد
نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم
از برای آن تنم چون موی و دل چون قیر شد
دوش میگفتم: برون آیم، بگیرم دامنش
آب چشم من روانی رفت و دامن گیر شد
یک شب از شبهای هجران زلف او دیدم به خواب
بعد از آن عمر درازم در سر تعبیر شد
چون غلامان جان من بر لب ز تلخی میرسید
دشمن من بر لب شیرین او چون میر شد
همچو زر شد کار بسیاران ز لعل او ولی
اوحدی را ناله از سودای او چون زیر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه شاعر میپردازد. شاعر از گرفتاری دلش در زنجیر زلف محبوب و تاثیر جدایی بر جسم و روح خود سخن میگوید. او احساس میکند که مانند کمان در فراق محبوب شکسته است و وجودش تنها به خاطر فکر زلف محبوب به قیر تبدیل شده است. شاعر در شبها او را در خواب میبیند و این خواب، تعبیر عمر طولانی حسرتش میشود. او همچنین به تلخی جدایی و شیرینی وصال اشاره میکند و در پایان، به حال خود به عنوان عاشق اشاره دارد که مانند دیگران در اثر زیبایی محبوب به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دل به دام زلف آن معشوق گرفتار شده است، مانند زنجیری که انسان را محاصره میکند. بدن نیز به خاطر تاثیر جدایی از آن زیبای دلربا به حالتی رنجور و بیمار درآمده است.
هوش مصنوعی: وقتی کمان شکست، بار سنگینی بر دوش من گذاشت و دوری و جدایی از نوک مژگان او، همچون تیری شده که به سمت من پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: در ذهنم تنها خیال زلف او وجود دارد، به طوری که برای تنم، مویی و برای دلم حالتی چسبنده و سیاه مانند قیر پیدا شده است.
هوش مصنوعی: دیروز به خودم گفتم که از این حال و هوا بیرون بیایم و دامن محبوب را بگیرم، اما اشکهای من مانند آب جاری شد و او از دستم رفت.
هوش مصنوعی: یک شب در یکی از شبهای دوری از محبوب، خواب چهرهاش را دیدم و از آن پس زندگیام تحت تأثیر این رؤیا قرار گرفت.
هوش مصنوعی: زمانی که جان من به تلخی نزدیک میشد و احساس ناامیدی میکردم، دشمنم در کنار او شیرینی و لذت را تجربه میکرد، مانند یک سردار و فرمانده.
هوش مصنوعی: برخی از کارها مانند طلا ارزشمند و باارزش شدهاند به خاطر وجود او، اما اوحدی به خاطر عشق و آرزوی او در دردی عمیق به سر میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگارم در سر و کار بتی دلگیر شد
کودکم چون بخت برنا بوده من پیر شد
روزم از بس ظلمت اندوه و غم چون قیر شد
شیر رویم قیر گشت و قیر مویم شیر شد
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد
نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود
بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد
یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست
[...]
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد
می فزاید هایهوی می پرستان را سرود
شورش مجنون زیاد از ناله زنجیر شد
در تماشاگاه عالم دیده حیران ما
[...]
گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
[...]
کندن دل زان جوان، آسایش این پیر شد
از کشش یابد خلاصی، چون کمان بی تیر شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.