بد میکنند مردم زان بیوفا حکایت
وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
بنیاد عشق ویران، گر میزنم تظلم
ترتیب عقل باطل، گر میکنم شکایت
صد مهر دیده از ما، ناداده نیم بوسه
صد جور کرده بر ما، نادیده یک جنایت
آیا بر که گویم: این قصهٔ پریشان؟
یا بر که عرضه دارم این رنج بینهایت؟
عقلم به عشق او چون رخصت بداد، گفتم:
"روزی به سر در آیم زین عقل بیکفایت"
دل وصف او به نیکی کردی همیشه، آری
چون عشق سخت گردد دل کژ کند روایت
بیغم کجا توان بود؟ آسوده کی توان شد؟
نی زین طرف تحمل، نی زان جهت عنایت
در عشق او صبوری دل باز داد ما را
ورنه که خواست کردن درویش را رعایت؟
ای اوحدی، غم او برخود مگیر آسان
کین غصهٔ نهانی ناگه کند سرایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج ناشی از عشق و خیانت میپردازد. شاعر از بی وفایی و عدم وفاداری مردم سخن میگوید و در عین حال به عشق عمیق خود اشاره میکند. او در میانهی تظلم و شکایت از عشق، به رنج و مشکلاتی که از عدم توجه و محبت دیگران متحمل میشود، میبالد. شاعر نشان میدهد که عقلش در برابر احساساتش تسلیم شده و گلهمند است که هیچکس نمیتواند این درد را درک کند. او در نهایت به صبوری در عشق و غم ناشی از آن تأکید میکند و به دیگران توصیه میکند که غم عشق را به آسانی نپندارند، زیرا این غم میتواند ناگهان جانفرسا شود.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر یکی از بیوفاها بدحالی میکنند و در این میان، دل ما به شدت به دوستی گرایش پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر عشق من خراب شده باشد، از ظلمی که بر من رفته شکایت میکنم و اگر عقل میگوید که این شکایت بیاساس است، با این حال از دل میزنم و فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه صد بار نگاه محبتآمیز به کسی نکردهایم، اما از طرف دیگر، بیخبر از خود، صد نوع کار زشت کردهایم که نشاندهندهی جنایتی بزرگ است.
هوش مصنوعی: به که بگویم این داستان سردرگم را؟ یا به که نشان دهم این درد عمیق را؟
هوش مصنوعی: وقتی عشق او به من اجازه داد، گفتم روزی از این عقل ناتوان خارج میشوم.
هوش مصنوعی: دلت همیشه به خوبی از او سخن گفته است، اما وقتی عشق به شدت احساس شود، دل ممکن است دچار تردید و انحراف شود.
هوش مصنوعی: بدون اندوه چطور میتوان زندگی کرد؟ آرامش کجا ممکن است؟ نه از این سو میتوان تحمل کرد و نه از آن سو میتوان کمکی یافت.
هوش مصنوعی: در عشق او، ما دل خود را صبوری بخشیدیم، وگرنه چه کسی به خواستههای درویش توجه میکند؟
هوش مصنوعی: ای اوحدی، غم و اندوه او را به راحتی بر خود حمل نکن، زیرا این ناراحتی پنهان ناگهان به تو منتقل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
آب حیات رشحی از جام جانفزایت
هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت
هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت
هم چرخ خرقهپوشی در خانقاه عشقت
[...]
ای ابتدای دردت هر درد را نهایت
عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت
ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی
از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت
در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد
[...]
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکتهدانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بیعنایت
رندانِ تشنهلب را آبی نمیدهد کس
[...]
ای رشک شاخ طوبی بالای دلربایت
بر وی لباس خوبی چست است چون قبایت
بر فرق تاجداران کفش تو تاج و هر یک
بنهاده تاج از سر چون کفش پیش پایت
سرهای سربلندان در حلقه کمندت
[...]
در دل ز حق تعالی، شکریست بینهایت
کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت
در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت
جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت
روزی که حق جدت، اشرار غصب کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.