اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۹۵
شمع است رخ خوب تو پروانه طِراز
سودات مفرح است دیوانه فراز
در عشق تو زآن نای مرا نیست که هست
شب کوته و تو ملول و افسانه دراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تب خاله مرا نمود معشوقه ز ناز
هر دم بلبان سرخش انگشت فراز
چون کودک شیرخواره از حرص وز آز
انگشت همی مزم به شبهای دراز
نی چارهٔ آنکه با تو باشم همراز
نی زهرهٔ آنکه بیتو پردازم راز
کارم ز تو البته نمیگردد ساز
کار من بیچاره حدیثی است دراز
بس شب که به روز بردم، ای شمع طراز
باشد که شبی روز کنم با تو به راز
شد بیشب زلف و روز رخسار تو باز
روزم چو شب زلف تو تاریک و دراز
در جستن دوستی که باشد دمساز
عمری چپ و راست گشتم و شیب و فراز
پیدا و نهان بیازمودم همه را
جز سایه خود نیافتم محرم راز
دی گفت بدستار بزرگی بزاز
در چارسوی رخت مزاد شیراز
داری برکی خوب رها کن مندیل
( در عیش خوش آویز نه در عمر دراز)
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.