اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۷۳
عاشق مطلب اگرچه مشهور بود
تا سر دارد زیار مهجور بود
آن سر که تو داری همگی دردسر است
آن سر بطلب که درد ازو دور بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود
زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
ملک و سپه و خزینه معمور بود
آن خسرو را که چون تو دستور بود
بر لشکر عشق آنکه منصور بود
از دید وجود خویش مهجور بود
در حالت مغلوبی آن خسته جگر
ذاکر باشد و لیک مذکور بود
آن کو زمی شبانه مخمور بود
نزدیک خرد ز زندگی دور بود
دل سوخته آتش غم را مرهم
خونیست که نامش آب انگور بود
ساقی ز ادب مست تو گر دور بود
خونش بخورند اگر چه منصور بود
گر مست حقیقت است ور مست مجاز
بدمست گمان مبر که معذور بود
تا مهر توام به سینه مستور بود
ظلمت ز فضای خاطرم دور بود
دل روشنیام ز عشق باشد، آری
ویرانه ز آفتاب معمور بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.