اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۲۶۰
اینها که زاسرار قدَر بی خبرند
بی هیچ بهانه دشمن یکدگرند
ما با همه شیوه ای بسازیم ولیک
چه سود که جمله خلق کوته نظرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این بیریشان که سغبهٔ سیم و زرند
در سبلت تو به شاعری که نگرند
زر باید زر که تا غم از دل ببرند
ترانهٔ خشک خوبرویان نخرند
سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد
دانش چه بری ؟ که از تو داش نخرند
سالی یک بار آب جویت ندهند
روزی صد بار آبرویت ببرند
زان پس که دل و دیده بر من سپرند
با عشق یکی شوند و آبم ببرند
صبرا به تو آیم غم کارم بخوری
ای صبر نگویی که ترا با چه خورند
شهری زن و مرد در رخت مینگرند
وز سوز غم عشق تو جان در خطرند
هر جامه که سالی پدرت بفروشد
از تو عاشقان به روزی بدرند
خلقان همه در آینهای مینگرند
مشغول خودند و ز آینه بیخبرند
کس آینه مینبیند از خلق جهان
در آینه از آینه بر میگذرند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.