گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

گفتم که شبی با تو توانم دم زد؟

ابرو ز سر خشم خم اندر خم زد

گفتم بخرم به زر وصالت روزی

لعلی بگزید و گوهری برهم زد

 
sunny dark_mode