روزی که قضا به مزرعهٔ قسمت کشت
خاکم ز حرم ببرد و در دیر سرشت
می خواست که در جواب ابنای کنشت
گویم لبیک چون بگوید خشت
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
روزی که قضا به مزرعهٔ قسمت کشت
خاکم ز حرم ببرد و در دیر سرشت
می خواست که در جواب ابنای کنشت
گویم لبیک چون بگوید خشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به داستانی اشاره دارد که در آن سرنوشت (قضا) به مزرعهای میرسد که در آن خاک از حرم بیرون آورده شده و در مکانی دیگر کاشته شده است. شاعر در نظر دارد که در پاسخ به افرادی که او را به چالش میکشند، بگوید "لبیک" (پاسخی مثبت و درازمدت) اما به صورت کنایهای اشاره دارد که ممکن است از او انتظار دیگر گذاشته شود.
هوش مصنوعی: روزی مقدر بود که قسمت من را برداشت کنند و من را از سرزمین مقدس دور کنند و به مکان دیگری ببرند.
هوش مصنوعی: میخواست که وقتی فرزندان کنشت (مؤمنان) پاسخ او را دهند، با کلماتی مشابه بگوید «بله» همچنان که وقتی صحبت از ساخت و ساز به میان میآید، از خشت به عنوان مصالح استفاده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان
ور رای جفا داری اینک سر و تشت
بالات بود بسان سروان بهشت
با خال تو خال حور فردوسی زشت
رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت
یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
آن شیر که او به صید جز شیر نکشت
گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت
مسعود ملک نخست یک زخم درشت
زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
در راه نسا ای ملک پاک سرشت
جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت
دوزخ درهای گذاشتم ناخوش و زشت
چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.