به چه رو به جلوه آید، طلب نیازمندان
نه دل نیاز خرم، نه لب امید خندان
گله از تهی کمندی، نه روا بود، همین بس
که غزال ما نیفتد به کمند صید بندان
چه کند زبون شکاری، ز چنین شکارگاهی
که خم کمند بوسد، لب عنبرین کمندان
چه گمان باطل است این، که بود عزیز صیدی
که به عجز بسته گردد، به کمند ارجمندان
به کرشمه ای بنازم که ز باد دامن او
زده موج زهر آفت، به گلوی نوشخندان
چه دل است، آه از آن دل، که ز حسن و عشق، در وی
نه علامتی ز ناخن، نه جراحتی ز دندان
نه چنان بتاز عرفی، که رود عنان ز دستت
تو هم این حدیث می گوی، به سبک عنان سمندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع نیاز و آرزوهای انسانی پرداخته و به بیان احساسات عمیق عاشقانه و ناامیدی میپردازد. شاعر از کمبود امید و خرسندی در دل نیازمندان سخن میگوید و به زندگی شکارچی و شکار اشاره میکند که در دام افتاده است. او با اشاراتی لطیف به زیبایی، عشق و عجز، احساسات خود را بازگو کرده و از پوچی گمانهای اشتباه درباره ارزش و عزت میگوید. در نهایت، شاعر از کنونی که در آن عشق و زیبایی نشانهای از درد و رنج ندارند، گله میکند و شاعرانگیاش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به چه دلی باید گردش کند، در حالی که دل نیازمندان شاد نیست و لب امیدشان هم لبخند نمیزند؟
هوش مصنوعی: ناراحتی از اینکه کسی خالیدست است، درست نیست. کافی است که غزال ما در دام صیادان گرفتار نشود.
هوش مصنوعی: زبان یک شکارچی چه میتواند بگوید دربارهٔ مکانی اینگونه که خم کمند به لبهای خوشبویش بوسه میزند؟
هوش مصنوعی: باور نکنید که این تصور درست است که فردی که به زبونی و ناتوانی افتاده، میتواند به عنوان شخصی محترم و ارزشمند در دستان دیگران قرار گیرد.
هوش مصنوعی: به زیبایی و دلربایی کسی افتخار میکنم که با حرکاتش، اثراتی همچون نوسانات ناشی از وزش باد را به وجود میآورد و این زیبایی، مانند خندهای شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: دل چه دل غمانگیزی است! افسوس به حال آن دل که نه نشانهای از زیبایی و عشق در آن دیده میشود، نه اثری از زخم دندان یا ناخن.
هوش مصنوعی: زیاده خودت را خسته نکن و با شتاب نرو که کنترل را از دست میدهی. تو هم همین داستان را بگو و به آرامی مانند یک اسب، راندن را ادامه بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد
به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان
نظری مباح کردند و هزار خون معطل
[...]
ز نشاط و عیش بادا لب تو همیشه خندان
شکرست آن نه لبها گهرست آن نه دندان
به دهان تنگ فرما که ز حقه مرهمی ده
چو به خنده تازه کردی سر ریش دردمندان
به غبار گرد روی تو خطی نوشته دیدم
[...]
تو که پیش بیغمانی چو گل از نشاط خندان
رخ خود چو غنچه درهم چه کشی ز دردمندان
ز لب تو بیعنایت، بکجا برم شکایت
که صدم جفاست از وی ز تو صدهزار چندان
چکنم که در نگیرد بتو شمع برق آهی
[...]
نه مراست حسن خصلی به عیار سربلندان
نه خوش آمدی موافق به مذاق خودپسندان
به خیال نقش و رنگم ز دو دیده خواب برده
خم ابروی نگارین چو شب نگاربندان
به تک و دو اندرین ره نرسم به گرد مردی
[...]
بخرند ناز معشوق به جان نیازمندان
به مژه چو شمع گریان و به لب چو صبح خندان
نظری که وقف باشد بنگاه جادوی تو
برود زره ازین پس بفسون چشم بندان
نکنی بعاشقی عیب گرش قدم بلغزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.