گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

کدام لحظه دلم گرد غم نمی‌گردد

هلاک درد و فدای الم نمی‌گردد

گدام زهر بلا در سفال می‌ریزم

که آب در دهن جام جم نمی‌گردد

فغان که از خرد و عشق کرده‌ایم قبول

دو کارخانه که همراه هم نمی‌گردد

هوای صومعه را هست نشئه‌ای کز وی

کسی به رندی و مستی علم نمی‌گردد

مدار جلوه دریغ از دلم که خرمن عشق

به خوشه چینی آئینه کم نمی‌گردد

چرا رفیق شهیدان نمی‌شود عرفی

مگر روانه به شهر عدم نمی‌گردد

 
 
 
صائب تبریزی

نصیب خلق زیاد از نعم نمی گردد

ز بحر، آب گهر بیش و کم نمی گردد

ز عشق پیروی راه و رسم عقل مجوی

که خضر تابع نقش قدم نمی گردد

ز شور حشر چه پرواست راست کیشان را؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه