از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه
از خلوت وصال تو بیرون نمی رود
تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب
صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود
معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی
باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود
معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی
کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود
خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان
کای وای دیده ای کزو خون نمی رود
در سینهٔ من است که آغشته با الم
آهی که از غم تو به گردون نمی رود
عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان
زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق به محبوب است. شاعر به تاثیری که عشق بر روح و جانش گذاشته اشاره میکند و بیان میکند که این عشق نمیتواند از دل و جان او برود، حتی در برابر مشکلات و ظلمها. او از درد جدایی و غم عشق سخن میگوید و تأکید میکند که هرگونه آزار و بیداد دشمنان نمیتواند او را از احساسات عمیقش منحرف کند. شعر به نوعی نشاندهنده وفاداری و پافشاری در عشق است.
هوش مصنوعی: هیچ دم و نفسی وجود ندارد که از چشمم خارج شود و خون نریزد؛ حتی اگر هزاران زهر روانه جیحون شود، نمیتواند بر احساسات من اثر بگذارد.
هوش مصنوعی: عشق و ادب من به خوشحالی دنیا این است که هیچگاه از تنهایی و نزدیکی به تو دور نخواهم شد.
هوش مصنوعی: عشق را به راه خود ببر که این کشش و اشتیاق، از محمل و مجنون بسیار فراتر است.
هوش مصنوعی: عروج و بلندی عزت و غیرت را تنها در سختیها و کوششهای بزرگ میتوان دید، اما این را فراموش نکن که ستم و بیرحمی هرگز به زیبایی و لطافت آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: اگر دلباختهای در اینجا هست، بگو که اینجا صحبتها به طبع فریدون نمیرسد.
هوش مصنوعی: در کوی عشق، صدا و نالهای بلند میشود و به دیوار و در رسیده است. ای وای از چشمی که از عشق، حتی یک قطره اشک هم نمیریزد.
هوش مصنوعی: در دل من به قدری غم و اندوه از تو جمع شده که حتی آه من نمیتواند به آسمان برود.
هوش مصنوعی: ناراحت نشو، زیرا بیرحمی دشمنان قبل از این به قلب تو آسیب میزد، اما حالا دیگر آن احساس از بین رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچم غم تو از دل پر خون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
مهرت ز سینه تا نفسی خوش برآیدم
بسیار جَهْدْ کردم و بیرون نمیرود
افسانهها که بر سر دل میکنم ولیک
[...]
از سر هوای وصل تو بیرون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
چشمم نظر به غیر جمالت نمیکند
باد نو از طبیعت موزون نمیرود
تا دورم از کنار تو یک لحظه نگذرد
[...]
از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود
در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود
پندم مده که گر همه عالم کنند سعی
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
از آتش فراق دل عالمی بسوخت
[...]
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود
وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود
نام وفا مبر که دلم از جفا پرست
این داغهای کهنه بافسون نمی رود
صد گونه گل ز منزل لیلی شکفت و ریخت
[...]
هرگز به سیر گل دل محزون نمیرود
یار از خیال غمزده بیرون نمیرود
عشق از جهان بریدن و از جان گذشتن است
کار وفا ز پیش به افسون نمیرود
مردان به جا به عزم و توکل رسیدهاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.