چه فتنه در دل آن عشوه ساز می گذرد؟
که گرم روی بر اهل نیاز می گذرد
دراین غمم که مبادا بگیرمش به ضمیر
چو حرف اهل دل امتیاز می گذرد
به دل گذشتی و با آن که عمرها بگذشت
هنوز دل ز بر جان به ناز می گذرد
به شهر عشق بنازم که ساکنانش را
تمام عمر به عجز و نیاز می گذرد
به غیرتم که ز ما غیر رنگ می یابند
گهی که در دلم آن دلنواز می گذرد
سزد ز غیرت اگر مانعم شوی، آن راز
که در میان من و دل چه راز می گذرد
خراب حالی دل ها ببین که آن مغرور
به عهد حسن جوانی و ناز می گذرد
عنان دل و دین من ز کف رود، عرفی
که آن کرشمه به این ترکتاز می گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از عرفی است که به احساسات عمیق عشق و غم اشاره دارد. شاعر در این شعر به بررسی دلبستگیها و نگرانیهای خود میپردازد و از فتنهها و رازهای عاشقانه صحبت میکند. او به رابطهاش با معشوق و البته با دل و دینش اشاره دارد و احساس میکند که عشق و نیاز به سادگی جلوی چشمانش میگذرد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که این کشمکشها و دردها بخشی از زندگی و عشق هستند و بیانگر حالتی از شگفتی و حیرت در برابر احساسات انسانی هستند.
هوش مصنوعی: در دل آن کسی که زیبایی و عشوه میکند، چه آشفتگی و فریبی وجود دارد؟ او به آرامی و بدون توجه به نیازمندان، از کنار آنها میگذرد.
هوش مصنوعی: در این غم و اندوهی که دارم، نگران این هستم که مبادا آن را به خودم بگیرم و در درونم احساسش کنم. چون حرف دل و احساسات عمیق، تفاوتی دارد که نمیتوان به راحتی از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: شما با دل من ارتباط برقرار کردید و با اینکه سالها گذشته، هنوز هم دل من به خاطر شما با محبت و ناز زندگی میکند.
هوش مصنوعی: شهر عشق را ستایش میکنم چون ساکنان آن همیشه در حال عجز و نیاز زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت من، دیگران همواره تحت تأثیر قرار میگیرند، وقتی که آن دلنواز در قلبم عبور میکند.
هوش مصنوعی: این طبیعی است که اگر از غیرت تو باشد، مانع من شوی؛ زیرا رازی که بین من و دل من وجود دارد، بسیار عمیق و خاص است.
هوش مصنوعی: وضع خراب دلها را مشاهده کن؛ به طوری که آن شخص مغرور همچنان در دوران جوانی و زیبایی خود به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: دل و دین من از دستم خارج میشود، وقتی که آن زیبایی با این شتاب و تندی از کنارم میگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا چه غم که شب ما دراز میگذرد؟
که روزگار تو در خواب ناز میگذرد
غرض ز سنگدلی داغ کردن شهداست
به لالهزار اگر آن سرو ناز میگذرد
نیازمندی از او همچو ناز میبارد
[...]
کسی که در دل خود از نیاز میگذرد
ز خاطر که به عمر دراز میگذرد
هلاک توبه پشیمان دلی که هر ساعت
گذشته از سر بیداد و باز میگذرد
اجل که جوهر شمشیر ناز میداند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.