چند بی بهره شود دیدهٔ گریانی؛ چند؟
زلف جمع آر که جمعند پریشانی چند
گلرخان محنت نایافت بیابند مگر
یک نفس چاک ببینند گریبانی چند
آن که آماده کند پردهٔ نا کرده گناه
کی در او پرده ای از کرده پشیمانی چند
کبرای تو، بر آنم، که نیارد به نظر
مستی آلوده به آلایش دامانی چند
عرفی افسانهٔ ما گوش کنان حلقه زدند
خوان بیارآی، که جمع آمده مهمانی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف غم و رنج عشق و زیبایی پرداخته است. شاعر به گریه و اندوه اشاره میکند و از پیچیدگیهای زیبایی و عشق میگوید. او به تحسین زیبایی میپردازد و بیان میکند که چطور یک لحظه از لذت عشق میتواند خاطرات غمانگیز را تحت تأثیر قرار دهد. در نهایت، شاعر دعوت به جشن و مهمانی میکند و بر اهمیت همراهی و گوش دادن به داستانهای عاشقانه تأکید میکند.
هوش مصنوعی: چند وقت میخواهد چشمی که اشک میریزد، بینصیب بماند؟ چند؟ زلف خودت را جمع کن، زیرا که پریشانیها جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهی معشوق، به قدری دلانگیز است که از همهی سختیها و رنجها فرار میکند، اما تنها با یک نگاه به لباسش میتوان نگاهی از نزدیک به او داشت و از جمالش بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: کسی که آماده است تا پردهای بر کارهای نادرست خود بکشد، آیا در او حجاب و پوششی از پشیمانی بر اعمالش وجود دارد؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، به آنقدر خواهم بود که در نظر کسی نیاوری، چون مستی آلوده به زشتیها و عیوب نیستم.
هوش مصنوعی: مردم به دور افسانهٔ ما جمع شدهاند و به شنیدن آن گوش میدهند. بیا و سفرهای بچین که مهمانی چند نفر دور هم جمع شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم امروز حدیث تو و مهمانی چند
پاره از دیده و دلها همه بریانی چند
هر زمان کاتش سودای تو افزود عشق
جای خاشاک بر آتش فگند جانی چند
دی سوی سوختگان دید و گفتی که که اند
[...]
می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند
چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند
کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف
که نخوردند غم حال پریشانی چند
رفته پیکان تو در سینه و خون آمده گیر
[...]
ای لبت کام دل بیسروسامانی چند
کاکلت حلقهٔ سودای پریشانی چند
کوکب سعدی و منظور سبک روحانی
قدر وصل تو چه دانند گران جانی چند
لذّت شربت دیدار نکو می داند
[...]
پرده برداشته ام از غم پنهانی چند
به زیان می رود امروز گریبانی چند
زان ضعیفان که وفا داشت درین شهر اسیر
قفسی چند بجا مانده و زندانی چند
سر و سامان سخن کردن این جمعم نیست
[...]
کیستند اهل جهان، بی سر و سامانی چند
در ره سیل حوادث، ده ویرانی چند
چرخ کز خون شفق چهره خود دارد سرخ
چه سرانجام دهد کار پریشانی چند؟
زین گلستان که چو گل خیمه در آنجا زده ای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.