گنجور

 
عمان سامانی

بزرگ مایه ایجاد قادر ازلی

ز نور پاک جمال محمد است و علی

ز نور پاک جمال محمد(ص) است و علی(ع)

بزرگ مایه ایجاد قادر ازلی

دو دست کار کنند این دو دستیار وجود

از این دو دست قوی دستگاه لم یزلی

به صورتند دو لیکن به معنی اند یکی

مبینشان دو که باشد دو بینی از حولی

بکوب حلقه طاعت در مدینه علم

کننده در خیبر به بازوان یلی

چو در گشوده شد آنگه به شهر یابی راه

بلی، بری به نبی راه با ولای ولی

نبی کند ز ولی قصه چون گلاب ز گل

ببو به صدق و رها کن طبیعت جعلی

زمانه گرچه سر ابتذال دین دارد

چگونه غیرت حق تن دهد به مبتذلی

گرفتم آنکه شود در زمانه منکر نور

عنان دل سوی ظلمت کشاند از دغلی

چو آفتاب فروزان ز شرق کرد طلوع

شود چه عاید خفاش غیر منفعلی؟

بود محال کزین بادها فرو میرد

چراغ طلعت حق، با کمال مشتعلی

خدیو آیین یعسوب دین که چرخ برین

بر رهیش ز خورشید دوخته حللی

نسیم تربیت او بود که در مه و سال

کند به باغ گهی عقربی گهی حملی

شراب تقویت او بود که در شب و روز

کند به کام گهی حنظلی گهی عسلی

چو بندگی طلبید از فلک دو دست قبول

به سینه زد که لک الحکم والا طاعة لی

کنند هر دو ز یاقوتی ادعا لیکن

چه مایه فرق که از اصلی است تا بدلی

دو کوکبند فروزنده لیک چندین فرق

میان عالم برجیسی است با زحلی

به جز ولایت او قصد حق نبد ز الست

به کاینات که گفتند در جواب بلی

شها مدیح تو واجب شده است «عمان » را

ز جان و دل نه به ذکر خفی و بانگ جلی