ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا
بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا
لبت به خون دل عاشقان خطی دارد
غبار چیست دگر باره در میانهٔ ما
مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه
و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا
کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد
که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما
ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست
که زنگیان سیاهش نمیکنند رها
دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست
بلی همیشه پریشانی آورد سودا
عبید وصف دهان و لب تو میگوید
ببین که فکر چه باریک و نازکست او را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و ظلمی که تجربه کرده صحبت میکند و از طرفی به خوشیها و آشتیها دعوت میکند. عشق و زیبایی معشوق به طرز عجیبی او را تحت تاثیر قرار داده و از این میگوید که عشق و مستی را از کجا به دست آورده است. همچنین، اشاره به زیبایی معشوق و دشواری رهایی از آن دارد. به طور کلی، احساسات عاشقانه، پریشانی و تنهایی در این شعر به خوبی بیان شده است.
هوش مصنوعی: جدایی و بی مهری بیش از حد تحمل شده است. بیایید لحظهای شاد و آشتی جویانه را تجربه کنیم و فضا را پر از آرامش و صفا کنیم.
هوش مصنوعی: لبهای تو به عاشقان زخم و درد میزنند و حالا این غبار چه معنایی دارد که دوباره فضای بین ما را پر کرده است؟
هوش مصنوعی: چشمهای تو مرا به درد و پریشانی انداخت و اگر نه، من که از کجا به عشق و مستی رسیدم؟
هوش مصنوعی: کجا کسی پیدا میشود که از آن چشمان زیبای ترک بپرسد چرا عقل و هوش جهانی را به یغما میبردی؟
هوش مصنوعی: دل از زلف و خال تو رهایی ندارد، زیرا سیاهیهای آن همچنان او را در بند نگه میدارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حالت دلربایت دچار آشفتگی و بیقراری است، راستش همیشه این حس و حال آشفتهام را از خیال تو به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: عبید به زیبایی و لطافت دهان و لب تو اشاره میکند و میگوید که دقت نظر او در توصیف چقدر ظریف و دقیق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
[...]
بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا
تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا
دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست
تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا
بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر
[...]
شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم
که نیست یک شب جان مرا امید بقا
چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم
[...]
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.