برافکن پرده از رخسار یارا
بکن مست از می دیدار مارا
شراب بیخودی چندان به پیما
که از سر هیچ نشناسیم پارا
مران از درگهت ما را که شاهان
نمی رانند از درگه گدا را
دلی را کش دوا درد تو باشد
بجز درد تو کی جوید دوا را
جفا چندین مکن ترسم فراموش
کنی چون دیگران رسم وفا را
دلم چون غنچه از غیرت شود خون
بکویت بینم ای گل گر صبا را
بیا آئینه از نورت بنه پیش
ببین در وی جمال باصفا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قضا گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
[...]
خداوندا بگردانی بلا را
ز آفتها نگه داری تو ما را
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را
سر و سرهنگْ میدان وفا را
سپهسالار و سر خیلْ انبیا را
نصیبی ده ز گنج خود گدا را
نوائی ده بلطفت بی نوارا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.