گنجور

 
نورعلیشاه

نموده رخش تا جمالی مرا

بدل بسته نقش خیالی مرا

ز هجرش چه نالم که مهرش نمود

زهر ذره راه وصالی مرا

نماید جهان جمله پیش نظر

ز خورشید رویش ظلالی مرا

زبان را چه یارا که گوید جواب

کند از لبش گر سؤالی مرا

ز طاوس حسنش چگویم که دل

ز کف برده پر و بالی مرا

دراین پرده نقش دو کون از رخش

بود در نظر خط و خالی مرا

چه کم گردد از کوثر رحمتش

بکام ار بریزد زلالی مرا

چه نور از تجلی نورش بدل

رسد هر نفس طرفه حالی مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode