گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نورعلیشاه

دم رفتن نکرد او گر وداعی

چه باز آید نداریمش نزاعی

دلم پرخون و شیشه خالی از بند

دراین حالت کجا ماند سماعی

ببازاری که آرد جنس حسنش

بصد نقد روان ارزد متاعی

شود هر ذره خورشیدی جهانتاب

ز خورشید من ار تابد شعاعی

مده جز مستی عشقش بسر جای

ز مخموری نیابی تا صداعی

چو نور از اختراع نفس بگذر

مکن هر دم ز نفست اختراعی