گنجور

 
نورعلیشاه

ای کرده تلف عمر گرامی بمناهی

بگذر ز مناهی و مکن بیش تباهی

زین جمله مناهی که نمودی چه ربودی

بنمای چه داری تو ز عرفان الهی

عرفان الهی اگرت نیست چه حاصل

گیرم که شدی شهره تو از ماه بماهی

زین کهنه ونو حق نتوان یافت بتحقیق

نه از نمد فقر و نه از اطلس شاهی

پیری بطلب تاکه چه نورت بزداید

از چشم تو این رنگ سفیدی و سیاهی