گنجور

 
نورعلیشاه

من مست جام وحدتم هذا جنون العاشقین

مطلق زقید کثرتم هذا جنون العاشقین

جان در سر جانانه شد دل در سر پیمانه شد

تن ساکن میخانه شد هذا جنون العاشقین

گه نور گه نار آمدم گه گل گهی خار آمدم

گه مست و هشیار آمدم هذا جنون العاشقین

راندم بمیدان بارگی رستم ز خود یکبارگی

زین پس من و آوارگی هذا جنون العاشقین

فانی بدم باقی شدم در بزم جان ساقی شدم

خورشید اشراقی شدم جنون العاشقین

کندم زتن خرگاه جان رفتم برون از لامکان

کردم مکان در لامکان هذا جنون العاشقین

در مجلس روحانیان خوردم یکی رطل گران

رستم زهر نام و نشان هذا جنون العاشقین

نور علی عالیم اندر ولایت والیم

مست می اجلالیم هذا جنون العاشقین