ساقیا کو باده چون سلسبیل
تا شوم مست و کنم جان را سبیل
من غلام همت آنم که او
کار پیغمبر کند بی جبرئیل
نیست با کم ز آتش نمرودیان
گر بسوزانندم از کین چون خلیل
طبل فرعونی چه کوبد زاهدا
غافلی غافل تو از بانگ رحیل
جز کفن با خود نبرده زیر خاک
آنکه زد تخت شهی بر پشت پیل
نیست اندر خانقاه و مدرسه
حاصلی جز آه و واه و قال و قیل
تا نتابد در دلت نور علی
کی بدل بینی جمال آن جمیل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل
موسیی فرعون را با رود نیل
میکشد با لشکر و جمع ثقیل
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل
زیر پایت گر بدانی حال مور
همچو حال توست زیر پای پیل
التمغا شد که آقا تا به کیل
باز بیند جمع و خرج اردبیل
ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل
سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل
سبزپوشانِ خَطَت بر گِردِ لب
همچو مورانند گِردِ سَلسَبیل
ناوَکِ چشمِ تو در هر گوشهای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.