دلا ز چنگ برآمد فغان به محفلها
که دل کنید ز می لعل حل مشکلها
کسی که رو به ره کعبه رضا آورد
ز سیل دیده بشوید غبار منزلها
کجاست بلبل نالان که دوش در گلشن
صبا ز چهره گل میگشود حایلها
چنان به بحر بلایم غریق لجه غم
که زورقم نرسد بر کنار ساحلها
دلم ز ناله نی چون جرس نیاسودی
که ساربان جفاپیشه بست محملها
ز کشت عقل بسی را زیاد خرمن برد
که برق عشق درخشید و سوخت خرمنها
درآن زمان که طلوعی نمود نور علی
چو آفتاب جهان طالع است محفلها