گنجور

 
نورعلیشاه

صید وصلش توان بدام هوس

گر همائی شود شکار مگس

گرچه دورم ز هودجش آید

هر زمانم بگوش بانک جرس

شب روان ره محبت را

کی بود وحشتی ز میر عسس

طایر آشیان قدسم من

گلشن دهر باشدم چو قفس

نفسی رخ نتابم از وصلش

گر بلب آیدم ز هجر نفس

دادیم چند خواهی از بیداد

ترک بیداد کن بدادم رس

هر سحر پرتوی ز نور علی

بحریم تو شمع راهم بس

 
 
 
رودکی

گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

به یکی جاف جاف زود غرس

او مرا پیش شیر بپسندد

من نتاوم برو نشسته مگس

گرچه نامردم است، مهر و وفاش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

گفتم این و گریختم ز عسس

شاه شطرنج را نگیرد کس

مسعود سعد سلمان

در وفات محمد علوی

خواستم زد به نظم یک دو نفس

باز گفتم که در جهان پس از او

زشت باشد که شعر گوید کس

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

ای به اقلیم کبریای تو در

آسمان شحنه آفتاب عسس

چند گویی چه خورده‌ای به وثاق

تو بدانی اگر نداند کس

چه خورم خون پنج و شش روزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه