کی رسد بر دامن وصل تو دست بوالهوس
بوالهوس را نیست بر دامان وصلت دسترس
زاهدا تا چند میلافی ز عشقش از گزاف
کی بود عرصه سیمرغ جولانگر مگس
در حقیقت عشق دارد سرفرازی از مجاز
شعله را گردد گل اقبال سر از خار و خس
دل ز چاک سینه ام بیرون شده و افغان بخاست
عندلیب آزاد گشت و ماند ناله در قفس
طوطی طبعم چو گردد زانشکر لب کامران
بال نتواند گشودن یکدم از جوش مگس
گرچه پلنگست و منزل دور و وادی سنگلاخ
از پی محمل روم تا میرسد بانگ جرس
گرچه هر شب بر سر راهم کمین شحنه است
کوچه گرد عشقم و باکی ندارم از عسس
آفتابی ز آسمان فقر چون نور علی
در زمین نیستی تابان ندیده هیچکس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دشواری عشق اشاره میکند. او میگوید که برای رسیدن به محبوب، باید تلاش و شجاعت به خرج داد، زیرا دسترسی به محبوب آسان نیست. او عشق واقعی را با عشق مجازی مقایسه کرده و میگوید که عشق حقیقی از عشقهای ظاهری برتر است. هرچند که در مسیر عشق با مشکلات و موانع زیادی مواجه میشویم، اما شاعر با شجاعت و坚定ی در پی محبوبش است و از موانع نمیترسد. در نهایت، او به زیبایی و روشنایی عشق پرداخته و بیان میکند که عشق مانند نوری در تاریکی دنیا میدرخشد.
هوش مصنوعی: کی زمانی میرسم که بتوانم به دامان وصال تو دست پیدا کنم؟ کسانی که دل به عشق تو بستهاند، فرصتی برای رسیدن به آن ندارند.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تا کی به عشق او به شکلی بیمقدار میپردازی؟ آیا در این میدان، جایی برای مگس وجود دارد در حالی که سیمرغ، پرندهای بزرگ و باشکوه است؟
هوش مصنوعی: در واقع، عشق باعث میشود که شعلههای مجازی به بهروزی و موفقیت دست یابند و از میان خارها و علفها، به شکوفایی و رشد برسند.
هوش مصنوعی: دل من از سینهام بیرون آمده و در دلشکستگی فریادی سر میدهد. پرندهای که آزاد شده، دیگر آرامش ندارد و نالهاش در قفس باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی طبع من بر اثر شیرینی صحبتهای او خوشحال میشود، نمیتوانم حتی به مدت کوتاهی از شوق و هیجان خود آرام بگیرم و مانند مگسی همیشه در حال پرواز و جنب و جوش هستم.
هوش مصنوعی: هرچند که سختیها و موانع بسیاری وجود دارد، اما صدای جرس نشاندهنده نزدیک شدن به هدف و مقصد است.
هوش مصنوعی: هر چند هر شب در مسیرم نگهبانانی کمین کردهاند، من عاشق کوچهها هستم و از ماموران ابایی ندارم.
هوش مصنوعی: خورشید فقر مانند نور علی در زمین وجود ندارد و هیچکس تابش آن را نمیبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.