زاهد از تزویر تا کی افکنی دام هوس
شاهباز دست شاهم کی شوم صید مگس
محمل آن مه دراین منزل عبث ننمود روی
سالها در سینه ام نالید دل همچون جرس
گلعذار من میان گلعذاران جهان
چون گلی باشد شکفته در میان خار و خس
دور باشی گر ندارم بس من دیوانه را
هی هی و هیهای طفلان دورباش از پیش و پس
تا شده طالع ز بام دل مرا نور علی
گردد از نور دلم خورشید تابان مقتبس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مسائلی چون رنج و محبت، زیبایی و جدایی میپردازد. شاعر از تزویر و فریب انسانها سخن میگوید و اشاره به دشواریهای عشق و دلباختگی دارد. او خود را همچون پرندهای آزاد و بلندپرواز میبیند که در دامهای زندگی گرفتار نشده است. در عین حال، زیبایی معشوق را در میان دیگران نمایان میکند و احساس تنهایی و دلتنگیاش را بیان میکند. شاعر در نهایت به روشناییای اشاره میکند که از دلش برمیخیزد و او را به سوی نور و آرامش هدایت میکند.
هوش مصنوعی: زاهد، تا چه زمانی با فریب و تزویر میخواهی خود را در دام هوس بیندازی؟ من مانند شاهینی هستم که منتظر روزی هستم که به دام مگسها بیفتم.
هوش مصنوعی: آن ماه در این مکان بیفایده ایستاده و سالهاست که در دل من ناله میکند، مانند زنگی که نواختن را آغاز میکند.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین من در میان دیگر زیباییهای دنیا مانند گلی است که در میان خار و علفهای بیارزش شکفته و درخشان است.
هوش مصنوعی: اگر تو دور باشی، من دیوانه به هواخواهان خود میگویم که از تو دور بمانند و از جلو و عقب نیز دوری کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت من در بالای دلم روشن میشود، نوری که از دل من در میآید مانند خورشید تابان خواهد بود که از نور او تأثیر گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.