گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نورعلیشاه

تا دلم گشته مخزن اسرار

پرزیار است خالی از اغیار

دائم اندر دوائر ملکوت

جان بود مرکز و دلم پرگار

خوردم آبی ز چشمه عشقش

گشتم از نخل عمر برخوردار

نور رویش بدیده می بینم

دمبدم در تجلی انوار

صبحدم این ندا بگوش دلم

آمد از نزد ایزد غفار

که خودم ناصر و خودم منصور

خود اناالحق همیزنم بردار

همچو نور علی درآدر دیر

تا شوی واقف از بت و زنار