گنجور

 
نورعلیشاه

بی نشان در نشان نمی گنجد

در نشان بی نشان نمی گنجد

یک بیان از معانی عشقش

در معانی بیان نمی گنجد

در میانست و در کنار ولی

در کنار و میان نمی گنجد

درمکانست ولا مکان هر چند

لامکان در مکان نمی گنجد

جان حرمگاه خاص جانانست

غیر جانان بجان نمی گنجد

بزبان کی توان کنم وصفش

وصف او در زبان نمی گنجد

ذره ز آفتاب نور علی

در زمین و زمان نمی گنجد