گنجور

 
نورعلیشاه

زانسان که بوسه از لب دلبر بود لذیذ

خوردن شراب ناز ز ساغر بود لذیذ

دشنام تلخ زان لب شیرین لعل فام

در کام جان چو ماده احمر بود لذیذ

معشوق اگر همه قدح زهر میدهد

عشاق را بکام چه شکر بود لذیذ

جام طهور در صف رندان پاکباز

خوردن ز دست ساقی کوثر بود لذیذ

فردا شراب ناب چو نور علی مرا

نوشیدن از کف تو بمحشر بود لذیذ