گنجور

 
نورعلیشاه

تا ز درس عاشقی دل نکته آگاه شد

سینه هم بیکینه گشت و مخزن الله شد

در خرابات مغان هرکس که او با ما نشست

خوش طلسم لاشکست و گنج الا الله شد

از تمنای طواف کعبه صاحب دلان

هر گدائی بر در میخانه شاهنشاه شد

همچو ما پا برفراز نه فلک خواهد زدن

هر کرا دست طمع از این و آن کوتاه شد

بر در دیر مغان آنکس چو من جویای حق

کبر و ناز از سر نهاد و بنده درگاه شد

سالک راه خدا شد آنکه رهبر یافته

وانکه خود رأی است در راه خدا گمراه شد

تا که شد نور علی در بزم سید جرعه نوش

محرم اسرار گشت و عارف بالله شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode