دل که سوزان بود خندان از رخ آن ماه شد
آنچنان کآتش گل از فیض خلیل الله شد
سینه تنگم دل خون گشته را در حبس داشت
زخم پیکانت ز بهر جستن او راه شد
در زنخدانت دلم از قید نام و ننگ رست
مخلص یوسف ز یاران مخالف خواه شد
داد رخت شادمانی را بسیلاب سرشک
تا دل محزونم از ذوق غمت آگاه شد
سوی من ره یافت هر محنت که ره گم کرده بود
تا شب تاریک من روشن ز برق آه شد
قد کشیدی دیده را تاب تماشایت نماند
خلعت نور نظر بر قامتت کوتاه شد
کعبه ملکست و ملت درگه پیر مغان
قدر دارد تا فضولی خاک این درگاه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه سیماندام من هرچند عالیجاه شد
پیکرم سیماب، کارم آه، رنگم کاه شد
حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید
دستم از شاخ وصالش سر به سر کوتاه شد
یاد آن رخسار گلگون میبرد حالت ز من
[...]
دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد
از پس او پور اوکمبیز شاهنشاه شد
سرزمین مصر او را فتح بر دلخواه شد
بعد مرگش مملکت آشفته و گمراه شد
نیز اسمردیس غاصب بر گزافه شاه شد
زان میان دارای بن گشتاسب زیبگاه شد
[...]
گر کس از سر علی مرتضی آگاه شد
میتوان گفتن که آگاه او ز سر الله شد
چون منور عرصهٔ آفاق از آن ماه شد
در میان لشگر انفس ظهور شاه شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.